
پیروز ابولؤلؤ قاتل عمر ابن خطاب که بود؟
هنوز فتح ایران به دست لشکریان عرب مسلمان کامل نشده بود که خنجر یک ایرانی تن خلیفه بزرگ مسلمانان را پاره پاره کرد. این شاید یکی از نقاط عطف تاریخ ایران بوده باشد. وقتی که یک اسیر ایرانی در مدینه به سیم آخر زد و با وجود دانستن عواقب کار خود در یک عملیات متهورانه شبیه خودکشی، دست به قتل خلیفه مسلمانان زد.
عمر ابن خطاب اولین امیرالمؤمنان جهان اسلام بود که کشته می شد و این البته آخرین بار نبود که یک ایرانی خلیفۀ مسلمانان را می کشت. چنانکه در کتاب فرمانروایان کوهستان توضیح داده ام، شیوه ترور عمر به دست پیروز ابولؤلؤ بعدها از طرف خوارج و بعدتر از طرف حشاشین مورد تقلید قرار گرفت. اما پیروز ابولؤلؤ که بود؟ و انگیزۀ او از قتل عمر ابن خطاب چه می توانست باشد؟ در این مقاله به طور کوتاه به این سوالات پاسخ داده می شود.
پیروز ابولؤلؤ که بود؟
در بیشتر منابع تاریخی کنیه عربی او یعنی ابولؤلؤ ثبت شده است. ابولؤلؤ به عربی یعنی «پدر مروارید» و معلوم نیست که دقیقاً چرا این کنیه برای او به کار رفته است. در فرهنگی عربی کُنیه لقبی است برای معرفی شخص از طریق نخستین فرزند پسر یا دختر او. مثلاً گاهی کسی که اسم پسر بزرگش محمد بوده است را ابومحمد به معنای پدر محمد شناسایی می کردند.
البته گاهی هم کنیه ها لزوماً به نخستین فرزند پسر یا دختر شخص اشاره نداشتند و نوعی لقب به شمار می رفتند. مثلاً امام علی دارای کنیه ابوتراب بوده است، در صورتی که اسم پسر بزرگ او تراب نبوده است و طبق برخی از روایات این کنیه افتخاری از طرف پیامبر اسلام به او داده شد.
بنابراین معلوم نیست کنیه ابولؤلؤ به معنای پدر مروارید واقعاً به آن معنا بوده باشد که پیروز دختری به نام لؤلؤ یا مروارید داشته است یا نه. براساس منابع تاریخی می دانیم که پیروز ابولؤلؤ یک پیشه ور یا صنعتگر حرفه ای بوده است. بیشتر مورخان او را آهنگر و نجار حرفه ای دانسته اند. او در مدینه ای زندگی می کرد که در آن زمان کمتر غیر عربی در آن به سر می برد و حضور او در پایتخت جهان اسلام احتمال زیاد به دلیل مهارت های بالای او در پیشه وری و صنعت بوده است.
این را می دانیم که عرب های مسلمان بعد از فتح ایران و بخش اعظم روم، از هنرمندان و صنعتگران این کشورها در امپراتوری جدید خود بسیار استفاده می کردند. آیا ممکن است پیروز متخصص در زمینه جواهرات و مروارید بوده باشد؟ ممکن است.
اما در مورد نام پارسی او یعنی پیروز جای تردید اندکی هست. پیروز یکی از نام های مردانه رایج و محبوب در ایران ساسانی بوده است. در برخی متون جدید فارسی به جای کنیه عربی ابولؤلؤ از لقب نهاوندی برای توصیف نام پیروز استفاده شده است که این عنوان و لقب، یعنی پیروز نهاوندی جعلی است و در منابع تاریخی پیروز ابولؤلؤ به کار رفته است. به عبارت دیگر، عنوان پیروز یا فیروز نهاوندی در دوران معاصر به کار رفته است نه در منابع کهن و از نظر تاریخی اصالت ندارد.
از زندگی پیروز ابولؤلؤ اطلاعات بسیار کمی در اختیار داریم. براساس برخی منابع او یک ایرانی زردشتی اهل نهاوند بوده است و برخی منابع نیز اصلاً او را یک ایرانی مسیحی دانسته اند. این را می دانیم که مسیحیت در اواخر دوره ساسانی در ایران رو به رشد بود اما این رشد بیشتر محدود به اقوام غیر ایرانی زبان ساکن ایرانشهر می شد.
بیشتر مورخان جدید نیز احتمال زردشتی بودن پیروز را بیشتر از مسیحی بودن او دانسته اند. مثلاً ویلفرد مادلونگ اسلام شناس بزرگ آلمانی روایاتی که پیروز را مسیحی دانسته اند غیر معتبر دانسته است. همچنین نباید فراموش کرد که در مجمل التواریخ و القصص ابولؤلؤ اهل منطقه فین در کاشان معرفی شده است.
اینکه پیروز چگونه و چطور به اسارت عرب های مسلمان درآمد هم به طور دقیق معلوم نیست. براساس برخی منابع او در نبرد قادسیه به دست عربی به نام مغیرة ابن شعبه اسیر شد. برخی منابع هم اسارت او را مربوط به جنگ نهاوند دانسته اند نه قادسیه. برخی منابع هم گفته اند که او از طرف هرمزان، فرماندۀ ایرانی ساسانی که خودش به دست عرب ها اسیر شده بود، به مغیرة ابن شعبه به عنوان هدیه فروخته شده بود.
خود هرمزان در مدینه به سر می برد و در برخی امور کاری و صنعتی به عمبر ابن خطاب مشاوره می داد. حضور او نیز در مدینه بار دیگر نشان می دهد که عرب های مسلمان به دنبال استفاده از دانش ایرانیان در کشورداری و بهره بردن از مهارت های آن ها بودند.
داستان زندگی هرمزان نیز مثل دیگر فرماندهان ساسانی این مقطع از تاریخ، افرادی همچون رستم فرخزاد و بهمن جادویه در هاله ای از ابهام باقی مانده است و به نظر می رسد مطالعه سرگذشت هرمزان می تواند رهگشای برخی از معماهای مربوط به زندگی پیروز ابولؤلؤ باشد. به هر حال اینکه پیروز ابولؤلؤ چگونه به دست مسلمانان اسیر شد و سر از مدینه درآورد هم به طور دقیق معلوم نیست.

چرا پیروز عمر را کشت؟
بیشتر منابع تاریخی کهن علت قتل عمر به دست پیروز را یک اختلاف نظر بر سر میزان خراجی دانسته اند که صاحب پیروز یعنی مغیرة بر او تحمیل کرده بود. بر اساس این روایات، وقتی مغیرة خراجی به میزان روزی دو درهم بر ابولؤلؤ تحمیل کرد، پیروز به عمر ابن خطاب از مغیرة شکایت کرد اما عمر درخواست او را نپذیرفت و همین باعث شد تا پیروز از عمر متنفر شود و در نهایت او را به قتل برساند.
بااین حال اکثر مورخان جدید این روایات را بعید می دانند. اگرچه ممکن است چنین اختلافی بین عمر و پیروز رخ داده باشد، اما صرفاً یک دعوای مالی نمی تواند کسی را متقاعد کند تا به قتلی دست بزند که قطعاً از آن زنده بیرون نخواهد آمد. به احتمال خیلی زیاد تبعیض هایی که عمر بین ایرانیان و عرب ها قائل می شد، و همچنین نقش او در سقوط پادشاهی ساسانیان باعث شد تا پیروز به انتقام خون هزاران هم وطنش به چنین عملیات متهورانه ای دست بزند.
شیوه قتل عمر نیز در منابع مختلف متفاوت گزارش شده است. در اغلب منابع گفته شده که او از یک خنجر ویژه دو لبه یا دو تیغه برای قتل عمر استفاده کرده است. همچنین قتل و زخمی کردن برخی دیگر از همراهان عمر ابن خطاب، از یک نفر تا سیزده نفر در برخی منابع گزارش شده است.
آنچه مسلم است و تمامی منابع بر سر آن اتفاق نظر دارند این است که پیروز در هنگام اقامه نماز جماعت به امامت عمر در مسجد مدینه دست به قتل او زد. شیوه قتل او به شدت شبیه شیوه قتل امام علی(ع) به دست ابن ملجم مرادی است که بعدها صورت گرفت. براساس برخی از منابع عمر ابن خطاب در همان روزی که خنجر خورد کشته شد، براساس برخی از منابع هم سه روز بعد از دنیا رفت.
سرنوشت پیروز بعد از قتل عمر؟
در مورد سرنوشت پیروز بعد از قتل عمر هم میان منابع اختلاف وجود دارد. بیشتر منابع گزارش داده اند که بعد از قتل عمر او به دست عبیدالله ابن عمر، یکی از پسران عمر دستگیر و اعدام شد. برخی از منابع هم گفته اند که او خودکشی کرد اما این روایت بعید است درست باشد.
عبیدالله ابن عمر همچنین دختر پیروز و هرمزان و یک مسیحی اهل حیره به نام جفینه را به جرم مشارکت در قتل پدرش اعدام کرد که این اقدام او منجر به مخالفت برخی از بزرگان عرب از جمله علی ابن ابی طالب شد. آن ها معتقد بودند که مشارکت دختر پیروز و هرمزان و جفینه در قتل عمر قطعی نبود و عبیدالله عجولانه و از روی خشم و نفرت آن ها را اعدام کرده است.
برخی از مورخان جدید معتقدند که ممکن است واقعاً ابولؤلؤ بخشی از یک توطئه بزرگ تر بوده باشد و هرمزان ایرانی نیز که بنا به دلایل مشابهی احتمال زیاد از عرب های مسلمان متنفر بود، ممکن است ابولؤلؤ را تشویق به قتل عمر کرده باشد. برخی از مورخان جدید حتی این احتمال را مطرح کرده اند که ممکن است پیروز به تحریک برخی بزرگان عرب مخالف عمر ابن خطاب دست به چنین کاری زده باشد. به هر حال هیچ کدام از این نظرات قطعی نیستند و فعلاً در حد فرضیه باقی می مانند.

افسانه پیروز ابولؤلؤ
بعدها در طول زمان در ایران افسانه های زیادی در مورد پیروز ابولؤلؤ به وجود آمد. براساس یکی از همین افسانه ها، پیروز در مدینه کشته نشد بلکه در اثر یک معجزه از طرف امام علی(ع) نجات پیدا کرد و از مدینه به کاشان در ایران منتقل شد. او در کاشان تا پایان عمر خود ماند و با خوشی زندگی کرد. این افسانه صدها سال پس از واقعۀ قتل عمر از طرف ایرانیان شیعه ساخته و پرداخته شد و به ویژه در دورۀ صفویان اهمیت یافت.
چنانکه در مقاله دیگری در مورد شهربانو همسر امام حسین (ع) توضیح دادم، در دورۀ صفوی حکومت تلاش داشت تا با تحریک احساسات ملی گرایانۀ ایرانیان و پیوند دادن این احساسات به خاندان اهل بیت (ع)، ایرانیان را جذب مذهب شیعه کند و از اهل سنت دور نماید. افسانه ابولؤلؤ نیز شرایط مشابهی دارد.
بر همین اساس مقبره ای در نزدیکی کاشان نیز به پیروز منسوب است که البته با گواهی منابع تاریخی قطعاً مقبره مذکور آرامگاه پیروز ابولؤلؤ نیست. همچنین از سده شانزدهم تا هفدهم میلادی شیعیان ایران لقب افتخار آمیز بابا شجاع الدین را برای پیروز ابولؤلؤ خلق کردند. از دورۀ صفوی به بعد نیز کم کم یک جشن موسوم به عمرکُشان به عنوان گرامیداشت پیروز اختصاص یافت. در این جشن ضمن گرامیداشت مقام پیروز به سه خلیفه نخست اسلام یعنی ابوبکر، عمر و عثمان توهین و لعنت فرستاده می شد.
صفویان تلاش زیادی کردند تا این جشن در سراسر ایران به عنوان یک جشن ملی و مهم (چیزی شبیه نوروز) رایج شود و تا حدودی موفق هم شدند. اما از دوره قاجار به بعد با افزایش روابط دوستان بین ایران و عثمانی این جشن کم کم رو به فراموشی نهاد. قاجارها بر خلاف صفویان دلیلی برای حمایت از این جشن نمی دیدند و بعدتر حکومت پهلوی نیز که به دنبال روابط دوستان با جهان عرب بود، همتی برای احیای این جشن نکرد.
اما این در زمان جمهوری اسلامی و تحت تأثیر ایدئولوژی پان اسلامیسم و وحدت امت اسلامی بود که جشن عمرکشان به طور رسمی لغو و غیر قانونی اعلام شد و امروزه تنها در برخی مناطق دور افتاده این جشن به دور از هیاهو به دست عده اندکی برگزار می شود.

منابع و مآخذ
Ch. Pellat, “ABŪ LOʾLOʾA,” Encyclopædia Iranica, I/3, pp. 333-334; an updated version is available online at http://www.iranicaonline.org/articles/abu-loloa-a-persian-slave-of-mogira-b (accessed on 30 January 2014).
Alireza Shapur Shahbazi, “HORMOZĀN”, Encyclopædia Iranica, Vol. XII, Fasc. 5, pp. 460-461; online at https://www.iranicaonline.org/articles/hormozan/
سلام 🌹
اطلاعات خوبی بود 👌سپاس از شما 🌹
ای احمق ها
تا حالا شنیدی تفرقه بینداز و حکومت کن؟!
سر حکومتی که 15 قرن پیش سقوط کرده و ده ها خاندان هم عوض شده دارید به سر و کله هم می زنید یه نگاه به ژاپن و اروپای عصر جدید و آمریکا بنداز من دیگه حرفی ندارم بیخود نیست خاورمیانه همه اش در جنگ و اختلاف و آتشه
اسرائیل و آمریکا از اون طرف در کشور های عربی میگن شاپور و فلان و بهمان به شما ظلم کردند ایرانیان دشمن شما هستن و کسانی مثل خالدبن ولید برایشان خوب تعریف میکنن
از این طرف هم در ایران میگویند خالدبن ولید و….. به شما ظلم کردند اعراب دشمن شمایند!!!!! با همین افکار باطل نژاد پرستانه و متوهم حال بهم زن و زباله ای که میریزید تو سرتان شما رو به جان هم می اندازند و اختلاف تان بیشتر میشود بعد هم یک غده سرطانی مثل اسرائیل روز به روز راحت تر بهتون مسلط میشه!
بنده ی خدااا تو اگه یکم عقل تو کلت باشع میفهمی سلمان فارسی ایرانی بود کیان ایرانی بود پیروز نهاوندی ایرانی بود وووووووووو
روزی امیر المومنین و پیامبر گرامی و سلمان نشسته بودن که امام علی ع. پرسید بعد از ما کی اسلام رو نگه میداره پیامبر زد روی پای سلمان گفت امت و قوم سلمان
پس ما اگه زبانمون نژادمون فرق کنه هااااااا
ولی دینمون یکی مولامون یکیه پیامبرمون یکیه یا امیر المومنین
بنده ی خدااا تو اگه یکم عقل تو کلت باشع میفهمی سلمان فارسی ایرانی بود کیان ایرانی بود پیروز نهاوندی ایرانی بود وووووووووو
روزی امیر المومنین و پیامبر گرامی و سلمان نشسته بودن که امام علی ع. پرسید بعد از ما کی اسلام رو نگه میداره پیامبر زد روی پای سلمان گفت امت و قوم سلمان
پس ما اگه زبانمون نژادمون فرق کنه هااااااا
ولی دینمون یکی مولامون یکیه پیامبرمون یکیه یا امیر المومنین
دمش گرم مرد بوده خدایی ..اگر پسر داشتم اسمش پیروز میذاشتم..
شما در ارائه مطلب هیچ منبع مشخصی نمیدید
و در مورد هر نظریه اون را تا در حد فرضیه میدونید
بعد که به صفویه میرسید همه را ساخته صفویه میگید
چه جور مطلب تاریخی ارائه دادن هست
همه بر اساس شاید اما اگر
آخرش هم حمله میکنید به حکومت صفوی
آخر مقاله منابع و مآخذ معرفی شده است و حتی پیوند دسترسی به آن ها هم مستقیم داده شده است به آن ها رجوع کنید.
جانم ابولولو
چه کردی
نامت تابان
قدمت عمر کشون گرفتن شیعیان به قرن ۳ میرسد به اعتراف علمای اهل سنت عمری:
ابن عبدالرحمان ملطی، متوفی ۳۷۷قمری در کتاب “التنبیه والرد علی أهل الأهواء والبدع” در خصوص قدمت عمر کشون مردم قم مینویسد:
“لهم طعن على السلف و شتم عظيم حتى يبلغ الواحد منهم أن يأخذ شيئا أو مثالا يحشوه تبنا أو صوفا يسميه أبابكر و عمر و عثمان و يضربه بالعصى حتى يهربه ليشفى بذلك مافي قلبه”
اهل قم به سلف (خلفا) فحش و ناسزا میگویند تا آنجا که هریک از آنها آدمکی میسازند و درون آن را با علف یا پشم پر میکنند و آن را ابوبکر و عمر و عثمان مینامند و سپس با عصا آنقدر به آن میزنند تا آن را پاره کنند و با این کار قلبشان از داغی که از او به دل دارند تشفی یابد و دلشان خنک شود.
التنبیه والرد علی أهل الأهواء والبدع، صفحه ۳۲ -۳۳