
سلمان فارسی که بود؟
سلمان فارسی یکی از مهم ترین و در عین حال اسرارآمیزترین شخصیت های تاریخ اسلام و ایران است که به ویژه امروزه دیدگاه های بسیار متفاوت و متناقضی در مورد او وجود دارد. عده ای او را به دلیل اینکه یکی از اصحاب پیامبر اسلام (ص) بوده است تحسین و مایه افتخار قلمداد می کنند. برخی هم او را به دلیل شرکت در جنگ عرب ها علیه ساسانیان به خیانت متهم می کنند.
پرداختن به تمامی ابعاد زندگی این شخصیت نامدار در این مقاله نمی گنجد و نیازمند کتابی قطور خواهد بود. اما در اینجا تلاش شده است تا به زبانی ساده ، مستندات تاریخی در مورد زندگی و کارنامه او بررسی شود و نیز به خوانندگان نشان داده شود که چقدر مطالعه شخصیت سلمان فارسی از نظر تاریخی دشوار و پیچیده است.
جایگاه والای سلمان فارسی در دین اسلام
ابتدا بهتر است از جایگاه ویژه سلمان فارسی در دین اسلام شروع کنیم. وقتی می گوییم سلمان فارسی در این دین جایگاه والا و ممتازی دارد منظور این است که در میان تمام مذاهب اسلام، اهل سنت و شیعه، از چنین احترامی برخوردار است. سلمان فارسی تنها فرد غیر عربی است که براساس احادیث معتبر از اهل بیت پیامبر خوانده شده است.
منظور از اهل بیت حضرت محمد (ص)، خانواده شخصی او، امام علی (ع) داماد او، دخترش فاطمه(س) و فرزندان این دو است. اما سلمان فارسی هم به گفته شخص پیامبر از اهل بیت او بوده است. واضح است که سلمان هیچ نسبت خونی یا خویشاوندی با پیامبر نداشته است و منظور از اینکه سلمان از اهل بیت پیامبر بوده است، جایگاه والای او از نظر یک مؤمن مسلمان است.
احادیث مربوط به اینکه حضرت محمد(ص) سلمان فارسی را از اهل بیت خود برشمرده است هم در میان شیعیان و هم اهل سنت مورد اتفاق نظر قرار دارند و در شکاک ترین حالت ممکن اگر تصور کنیم که این احادیث همه جعل شدۀ دوران های بعدی هستند، نشان می دهند که هم از نظر شیعیان و هم اهل سنت، سلمان فارسی آنقدر مسلمان والامقامی بوده است که جزئی از اهل بیت شمرده شود.
اما بزرگی سلمان در دین اسلام تنها محدود به حدیث اهل بیت پیامبر نمی شود. احادیث و روایات متعددی هم در کتاب های تاریخی و حدیث شیعیان و هم اهل سنت از زبان شخصیت های مختلف در تحسین سلمان فارسی نقل شده است. مثلاً در حدیثی دیگر منسوب به پیامبر چنین گفته شده است: «بهشت مشتاق سه کس است، علی، سلمان و عمّار». این حدیث نشان می دهد که جایگاه سلمان با مسلمانان بزرگی همچون امام علی(ع) و عمار قابل قیاس بوده است.
یا مثلا در کتاب طبقات کبیر ابن سعد به نقل از امام علی (ع) به علم والای سلمان فارسی و اینکه او از کتاب های قدیم و جدید آگاه بوده است و با لقمان حکیم قابل مقایسه است اشاره شده است. مسئله آگاهی سلمان به علوم ادیان مختلف چیزی است که در روایات متعدد تاریخی ذکر شده است و مجال پرداختن به تمام آن ها در اینجا نیست.
اگرچه منابع تاریخی نشان می دهند که سلمان فارسی به ویژه با امام علی (ع) رابطه ویژه ای داشته است، اما رابطه او با دیگر مسلمانان و اصحاب درجه یک پیامبر همچون عمر ابن خطاب نیز بسیار دوستانه توصیف شده است. مثلاً روایت است که وقتی یک بار در زمان حکومت عمر سلمان فارسی از مدائن (تیسفون) به مدینه رفت، عمر ابن خطاب از تمام مسلمانان مدینه خواست تا با یکدیگر به پیشواز سلمان بروند.
اما روایتی که بیش از همه ارادت خلیفه عمر ابن خطاب را نسبت به سلمان فارسی نشان می دهد، گزارشی است که بلاذری مورخ نامدار در کتاب فتوح البلدان آورده است. براساس آن وقتی عمر ابن خطاب سهم سلمان فارسی را از غنائم فتوحات مسلمانان در ایران و روم 4000 درهم و سهم پسر خودش عبدالله را 3500 یا 2500 درهم مشخص کرد، عده ای از مسلمانان اعتراض کردند که چرا یک ایرانی باید از پسر خلیفه بیشتر سهم ببرد که خلیفه هم به آن ها پاسخ داد که به دلیل اینکه سابقه و خدمات سلمان به اسلام بیشتر از فرزندش است، باید غنیمت بیشتری بگیرد.

من در اینجا از آوردن روایات و احادیث بیشتر در مورد جایگاه والای سلمان فارسی در اسلام خودداری می کنم چون روایاتی که تاکنون آوردم گویای همه چیز هستند: اینکه سلمان فارسی هم نزد شیعیان و هم اهل سنت از اهل بیت پیامبر و بزرگ ترین اصحاب او شناخته می شد.
سلمان فارسی به عنوان مایۀ فخر ایرانیان مسلمان
اگرچه شاهدی مبنی بر محبوبیت سلمان در میان ایرانیان در زمان فتوحات مسلمانان وجود ندارد، اما از قرن چهارم هجری به بعد در کتاب های تدوین شده به دست مسلمانان ایرانی محبوبیت سلمان فارسی آشکار است. این موضوع البته تا حد زیادی طبیعی است.
مورخان نشان داده اند که مسلمان شدن اکثر ایرانی ها صد ها سال طول کشید و چنانکه در کتاب فرمانروایان کوهستان توضیح داده ام، تنها از قرن چهارم هجری به بعد است که می توانیم ایران را یک کشور عمدتاً مسلمان یا اسلامی تصور کنیم. این یعنی اینکه حدود 300 سال طول کشید تا اکثر مردم ایران مسلمان شوند.
در آن 300 سال نخست پس از سقوط ساسانیان در ایران چه گذشت؟ چه اتفاقاتی افتاد و چرا بیشتر مردم ایران دین کهن خود را کنار گذاشتند و مسلمان شدند؟؟ اینها پرسش هایی هستند که یک جواب ساده ندارند و یکی از جواب هایشان مربوط به سلمان فارسی می شود.
اگر می خواهید در مورد چند سال آغازین ورود اسلام به ایران اطلاعات کسب کنید کتاب دو قرن سکوت یکی از معروف ترین آثار در این زمینه است. اما پیش از مطالعه آن حتما نقد این کتاب را هم از اینجا مطالعه کنید.
چنانکه مورخ انگلیسی سارا ساوانت در کتاب The New Muslims of Post-Conquest Iran نشان داده است، شخصیت هایی مثل سلمان فارسی در جذب ایرانیان به اسلام نقش داشتند. از قرن چهارم هجری به بعد با تضعیف حکومت خلافت عباسیان و به قدرت رسیدن خاندان های مسلمان ایرانی همچون خاندان بویه، بسیاری از ایرانیان مسلمان به بازتعریف نقش هم وطنان خود در دین اسلام پرداختند.
بسیاری از مسلمان ایرانی این دوره معتقد بودند که ایرانی ها از عرب ها مسلمانان بهتری هستند و به همین خاطر عرب های مسلمان در حال از دست دادن قدرت خود و واگذاری آن به ایرانیان مسلمان می باشند.
از نظر ایرانیان مسلمان این دوره، قدرت یافتن خاندان های ایرانی در برابر خلفای بغداد نتیجه خواست الهی بود و حتی یک حدیث معروف هم در این زمینه رایج بود؛ حدیثی که سلمان فارسی در آن نقش مهمی داشت.
این حدیث که به شکل های مختلف در کتاب های مختلف معتبر هم شیعه و هم اهل سنت آمده است، به حدیث ثریا معروف است و حتی تا به امروز نیز در میان ایرانیان از شهرت به سزایی برخودار است. خلاصه آن به این شرح است که حضرت محمد (ص) در شرح آیه ای از سوره جمعه مبنی بر اینکه اگر عرب ها از دین اسلام روی برگردانند خداوند قوم دیگری را جایگزین ایشان می کند، آن قوم جایگزین را قوم سلمان فارسی ،یعنی ایرانی ها معرفی می کند.
در ادامه در همین موقعیت پیامبر اسلام حتی به مسلمانان اعلام می کند که دین اگر در ثریا هم باشد، مردمانی از پارس یا مردمانی از قوم سلمان فارسی به آن دست خواهند یافت.
تعداد زیادی از مورخان جدید این حدیث از پیامبر اسلام را حاصل جعل شعوبیه می دانند. شعوبیه گروهی از مسلمانان ایرانی در دوره خلافت امویان بودند که خواستار برچیده شدن تبعیض عرب های مسلمان علیه غیر عرب های مسلمان بودند.
همانگونه که در کتاب فرمانروایان کوهستان مفصل توضیح داده ام، خلفای اموی به تعصب عربی معروف بودند و غیر عرب ها از جمله ایرانی ها را تحقیر می کردند. آن ها معتقد بودند که چون اسلام بر یک پیامبر عرب نازل شده است پس حتماً عرب ها بر غیر عرب ها برتری دارند. اما شعوبیه این دیدگاه را براساس آیه ای از قرآن رد می کردند.
یکی از تلاش های شعوبیه، تاکید بر برتر علمی ایرانیان بر عرب ها بود. بر همین اساس آن ها به جعل احادیثی در خصوص برتری خاص ایرانی ها بر عرب ها می پرداختند و برخی محققان حدیث ثریا را هم یکی از این جعلیات می دانند. بااین حال نمی توان با قاطعیت گفت که این حدیث جعل شعوبیه است.
آنچه مسلم است این است که برای بسیاری از ایرانیان مسلمان از جمله همان شعوبیه، شخصیت سلمان فارسی مدرک مهمی مبنی بر عدم برتری عرب های مسلمان بر غیر عرب های مسلمان تلقی می شد. به ویژه اینکه حضرت محمد (ص) سلمان را از اهل بیت خود معرفی کرده بود، مایه فخر ایرانیان مسلمان بر علیه تبعیض نژادی عرب ها بود.
یکی از مهم ترین شواهدی که نشان می دهد سلمان فارسی مایه تفاخر ایرانیان مسلمان بوده است، روایت ابوالشیخ اصفهانی عالم ایرانی است که در زمان خاندان بویه زندگی می کرد. او در جایی در کتاب طبقات المحدثین باصبهان و الواردین علیها به صراحت عنوان می کند که مردم اصفهان باید به اینکه سلمان فارسی اهل شهر آن ها بوده است افتخار کنند (در مورد اصل و نَسَب سلمان فارسی پایین تر توضیح داده شده است).
شاگرد همین ابوالشیخ، ابونعیم اصفهانی نیز که بسیار به تحسین سلمان فارسی پرداخته است، در آثار خود همواره تلاش کرده است تا نقش ایرانی ها را در گسترش و تثبیت اسلام برجسته و از این طریق با عرب های مسلمان و تبعیضات ایشان مقابله کند.
اصالت و نَسَب سلمان فارسی
بزرگ ترین مشکل در مواجهه با مطالعه زندگی سلمان فارسی یافتن اصالت و نسب خانوادگی اوست. در این زمینه تعداد روایات متناقض به حدی است که هر مورخی را با مشکل مواجه می کند و از طرفی کمبود شواهد جانبی به حدی است که نمی توان یک روایت را با قاطعیت به بقیه ترجیح داد.
در روایاتی سلمان اهل رامهرمز (در خوزستان) و در روایاتی دیگر اهل شهر جی اصفهان معرفی شده است. بلاذری گزارش می کند که کسانی گفته اند سلمان اهل اصفهان و عده ای هم او را اهل رامهرمز خوانده اند. این مطلب نشان می دهد که از زمان قدیم در مورد اصالت سلمان فارسی اختلاف وجود داشته است.
طبری در تفسیر خود از قرآن گزارش می کند که سلمان از مردم جندی شاپور (واقع درخوزستان) بوده است. اما همین طبری در کتاب معروف تاریخ خود سلمان را اهل بیشاپور (کازرون امروزی) یا رامهرمز یا اصفهان معرفی کرده است. دوباره ابوالشیخ اصفهانی که به نظر از اصفهانی بودن سلمان فارسی مطمئن است، در جایی دیگر به روایت اینکه سلمان فارسی اهل رامهرمز بوده است اشاره می کند.
با توجه به آنچه که گفته شد، واضح است که مورخان مسلمان در قرون وسطی در مورد محل تولد سلمان اختلاف نظر داشتند و شواهدی وجود دارد که نشان می دهد حتی در زمان حیات خود سلمان فارسی هم مسلمانان دقیقاً نمی دانستند او اصالتاً اهل کجا بوده است! به نظر می رسد که بنا به دلایلی که ما نمی دانیم، خود سلمان فارسی هم چندان علاقه مند نبوده است که محل دقیق تولد خود را بر دیگران فاش کند.
ما وقتی روایات و احادیث اسلامی را در مورد سلمان فارسی مطالعه می کنیم، به احادیث زیادی از خود سلمان برمی خوریم که در آن ها سلمان خود را فرزند اسلام معرفی می کند. یعنی چندین بار وقتی عرب های مسلمان از او اصالتش را می پرسند، سلمان می گوید که فرزند اسلام است. او با این جواب هوشمندانه می خواست به بقیه یاد بدهد که در دین اسلام اصالت و هویت قومی و ملی انسان اهمیتی ندارد.
از آنجا که بیشتر روایات تاریخی سلمان فارسی را اهل شهر جی در اصفهان دانسته اند لازم است توضیحاتی در مورد موقعیت اصفهان و شهر جی در آن زمان ارائه شود. آن زمان، یعنی در زمان سلمان فارسی شهر مجزایی به نام اصفهان به شکلی که ما امروز می شناسیم وجود نداشت. اصفهان نام یک منطقه یا استان بود، مثل خوزستان، مثل آذربایجان و مثل خراسان و … .
اما تقریباً در همین جایی که امروزه شهر اصفهان واقع شده است، دو شهر مجزا وجود داشتند، یکی جَی که شکل کهن تر نام آن گَئی بوده است و دیگری یهودیه. طبق تمامی روایاتی که سلمان فارسی را اهل اصفهان خوانده اند، او اهل جی یا گئی بوده است. به مرور با بزرگ تر شدن دو شهر جی و یهودیه این دو شهر به یکدیگر می پیوندند و از پیوند آن ها شهر اصفهان قدیم به وجود می آید.
شهر یهودیه که در قلب اصفهان قدیم وجود داشت، چنانکه از نامش پیداست محل زندگی یهودیان بوده است. ما از زمان دقیق ورود یهودیان به این منطقه از مرکز فلات ایران بی اطلاع هستیم ولی چنانکه در کتاب افسانه استر و مردخای به تفصیل شرح داده ام، سابقه حضور یهودیان در ایران به بیش از 2700 سال پیش می رسد و کاملاً محتمل است این یهودیان در زمان هخامنشیان یا حتی مادی ها به این منطقه آمده باشند.
اما چرا نزدیکی محله یهودیان به محل تولد سلمان فارسی یعنی جی اهمیت دارد؟ علتش این است که این نزدیکی قطعاً می تواند یکی از راه های آشنایی سلمان فارسی با ادیان ابراهیمی بوده باشد. ما تقریباً مطمئن هستیم که دین سلمان فارسی پیش از مسلمان شدن، نوعی از مسیحیت بوده است.
ممکن است سلمان فارسی پیش از مسیحیت از طریق یهودیت تا حدودی با مبانی این دین آشنا شده باشد چون یهودیت اساس و پایه دین مسیحیت هم بود.
براساس روایات مختلف از زندگی سلمان فارسی، او در محل تولد و پرورش خود در داخل ایرانشهر با مسیحیت آشنا می شود. احتمال حضور مسیحیان در زمانه سلمان فارسی در شهرهای رامهرمز، جندی شاپور و بیشاپور وجود دارد. حتی ممکن است مسیحیان در نزدیکی شهر جی در اصفهان نیز حضور داشته اند هر چند در این باره قطعیت کمتر است.

شگفت آنکه ما حتی در مورد نام ایرانی سلمان فارسی، یعنی نامی که پیش از تغییر دینش از زرتشتی به مسیحیت داشته است، نمی توانیم با قاطعیت اظهار نظر کنیم. در منابع و روایات مختلف نام های گوناگونی همچون ماهبه، روزبه، ماهویه و بهبود ذکر شده است.
حتی در مورد پدر و خاندانی که سلمان فارسی از آن برخاسته بود نیز میان مورخان اتفاق نظر وجود ندارد. بر پایه برخی روایات پدرش یک روحانی زرتشتی، بر پایه برخی یک نظامی و عضوی از ارتشتاران ساسانی و بنا به روایاتی یک دهقان بوده است.
منظور از دهقان در آن زمان کلانتر روستا یا کدخدا یا شخصی که صاحب زمین های زیادی در یک روستا بوده است می باشد. در مجموع تمامی روایات اتفاق نظر دارند که سلمان از خانواده ثروتمندی برخاسته بود.
نام پدر سلمان در روایات مختلف بوذخشان و خشبودان ذکر شده است و ابو نُعَیم اصفهانی حتی اصالت خانوادگی سلمان را به منوچهر شاه پیشدادی معروف در تاریخ ملی ایران می رساند.
در پایان این قسمت لازم است نکته ای در مورد صفت فارسی سلمان گفته شود. منظور از فارسی در آن زمان فردی که زبان مادری اش فارسی بوده است یا اهل منطقه فارس در جنوب غربی ایران، نبوده است. در آن زمان عرب ها و به طور کلی خارجی ها به کشور ایران فارس یا پارس می گفتند و به تمامی اهالی آن فارسی یا پارسی.
این نکته بسیار مهم است و چنانکه در مقدمه کتاب خوداینامگ، کتاب شاهان فارسی میانه توضیح داده ام، اغلب این واقعیت در کتاب های تاریخی ما نادیده گرفته می شود. اسم فارس یا پارس و همچنین صفت های فارسی و پارسی تا همین شصت یا هفتاد سال پیش بار ملی برای تمامی اهالی ایران داشتند و از منظر خارجی ها به همه ایرانیان فارغ از هر زبان مادری اطلاق می شد.
این واقعیت از آن جهت مهم است که اگر مثلاً در صدر اسلام عرب ها به کل ایران فارس نمی گفتند، آن وقت از روی لقب فارسی سلمان می فهمیدیم که او اهل منطقه فارس در جنوب غرب ایران بوده است و به راحتی می توانستیم روایاتی که سلمان را اهل اصفهان یا خوزستان معرفی می کنند رد کنیم.
برخی از پژوهشگران جدید حتی با توجه به پیوند سلمان فارسی با مسیحیت این احتمال را مطرح کرده اند که ممکن است او در اصل یک آرامی زبان یا سریانی بوده است که چون اهل ایرانشهر بود و عرب ها به کل ایران فارس می گفتند، لقب فارسی به خود گرفته است. این نظریات البته مورد قبول اکثر مورخان نیست.
مجموع روایات در خصوص اصل و نسب سلمان فارسی به ما نشان می دهد که او به طور کلی یک ایرانی الاصل زرتشتی زاده بوده است که از خانواده ثروتمند یا به نسبت ثروتمندی هم برخاسته بود.
چگونگی مسلمان شدن سلمان فارسی
در اینجا مجال پرداختن به تمامی روایات در خصوص چگونگی مسلمان شدن سلمان فارسی نیست. تنها خیلی خلاصه باید گفت که براساس بیشتر روایات که خاستگاه تقریباً تمامی آن ها به کتاب سیره نبوی ابن هشام برمی گردد، سلمان در یک خانواده زرتشتی زاده شده بود و قرار بود ابتدا یک روحانی زرتشتی شود.
اگر این روایات درست باشند باید گفت که در این صورت سلمان از یک خانواده دین مَرد زرتشتی برخاسته بود چون نظام طبقاتی ساسانیان طوری بود که تنها فرزندان روحانیون زرتشتی می توانستند روحانی زرتشتی شوند.
اما سلمان در جوانی در همان محل زندگی و تولد خود به مسیحیت علاقه مند می شود و با وجود مخالفت خانواده اش، دیار خود را ترک می کند و به میانرودان و سوریه سفر می کند که در آن زمان تعداد بیشتری از مسیحیان در آنجا زندگی می کردند.
تمامی روایات ما در مورد سلمان فارسی بر این نکته اتفاق نظر دارند که سلمان در همان دیار خود با مسیحیت آشنا می شود و این یعنی اینکه قطعاً در آن زمان در رامهرمز، اصفهان، جندی شاپور یا بیشاپور افراد مسیحی زندگی می کردند.
این یعنی اینکه دامنه فعالیت مسیحیان در اواخر دوره ساسانی در ایران حتی به داخل خاک ایران امروز و مرکز آن کشیده می شد و نشان می دهد برخلاف ادعای برخی، دولت ساسانیان به آزادی های دینی احترام می گذاشت.
به هر حال سلمان پس از گرویدن به مسیحیت سال ها در شهرهای مختلف مسیحی نشین سوریه و میانرودان زیر نظر کشیشان مسیحی فعالیت می کند تا سرانجام آخرین آن کشیشان به او مشخصات پیامبر اسلام، خاتم الانبیا را می دهد و این نشانی ها باعث می شود تا سلمان فارسی به عربستان سفر کند.
اینکه چرا یک کشیش مسیحی باید نشانه های پیامبر اسلام را بلد باشد تا به سلمان فارسی بگوید خود جای سوال بسیار دارد. چراکه منابع آغازین مسیحی نسبت به ظهور اسلام بسیار نگاه منفی دارند و وقتی که نوشته های مسیحیان صدر اسلام را مطالعه می کنیم، متوجه می شویم که با اسلام دشمن هستند.
به همین خاطر اینکه یک کشیش مسیحی نشانی حضرت محمد (ص) را به سلمان فارسی داده باشد از نظر تاریخی به شدت مشکوک است.
به هر حال سلمان فارسی به هر صورتی به عربستان سفر می کند اما در این سفر مشکلات زیادی برایش پیش می آید و به اسارت یک یهودی و بنا به روایاتی دیگر یک زن عرب در شهر یثرب در می آید. در همان یثرب یا مدینه است که سلمان با پیامبر اسلام آشنا می شود و پیامبر و اصحابش به او کمک می کنند تا آزادی اش را بخرد.
به این ترتیب سلمان فارسی با دیدن تمامی نشانه های گفته شده به دست کشیش مسیحی در حضرت محمد (ص)، مسلمان می شود.
لازم به ذکر است که همین پیشینه زرتشتی و مسیحی سلمان فارسی و آشنایی او با ادیان دیگر باعث شده بود تا از نظر تسلط به علوم دینی در میان مسلمانان مشهور شود. از نظر مسلمانان سلمان فارسی سند زنده حقانیت دین اسلام بود. او هم از دین زرتشتی آگاه بود و هم از مسیحیت اما در نهایت اسلام را انتخاب کرد و همین برتری اسلام را ثابت می کرد.

در اینجا باید گفته شود که از نظر تاریخی و هم منطقی و عقلی دلایل زیادی برای تردید به روایات چگونگی مسلمان شدن سلمان فارسی وجود دارد. مثلاً در این روایات اطلاعاتی که در مورد دین زرتشتی ارائه شده است بسیار نادرست هستند. همچنین اینکه سلمان فارسی سال ها در خدمت 5 کشیش مختلف بوده است عمر او را بسیار طولانی می کند.
لازم به یادآوری است که در برخی روایات عمر سلمان فارسی بین 250 تا 350 سال ذکر شده است!!!
اگر افسانه ها را کنار بزنیم در روایات چگونگی مسلمان شدن سلمان فارسی دقیق شویم، تنها می توانیم با اطمینان بگوییم که سلمان فارسی ابتدا از دین زرتشتی به مسیحیت تغییر دین می دهد و سپس از مسیحیت به اسلام می پیوندند. این نکته بسیار حائز اهمیت است که سلمان در هنگام ورود به عربستان و قبل از مسلمان شدن مسیحی بود نه زرتشتی.
همچنین باید گفته شود که به نظر می رسد سلمان پیش از مسلمان شدن یک مسیحی بسیار معتقدی بوده است. مثلاً ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه گزارش کرده است که یک فرقه خاص از مسیحیت در عراق به انجیلی اعتقاد دارند که سلمان فارسی نوشته بود و مسیحیان دیگر این فرقه را قبول ندارند.
پیوند سلمان فارسی با مسیحیت باعث شده است تا برخی پژوهشگران این فرضیه را مطرح کنند که شاید او از اول یک مسیحی سریانی ساکن ایرانشهر بوده است. این فرضیه البته توجیح نمی کند که اگر سلمان فارسی از ابتدا در یک خانواده مسیحی به دنیا آمده بود، پس چرا در تمامی روایات ابتدا او را یک زرتشتی معرفی کرده اند؟؟؟؟؟
سلمان فارسی یار و مشاور حضرت محمد (ص)
در ابتدای این مقاله بر اساس روایات و احادیث مختلف نشان دادیم که سلمان فارسی تا چه اندازه نزد مسلمانان جایگاه والایی داشته است. این جایگاه تنها به دلیل اطلاعات علمی سلمان از ادیان دیگرنبود. بر اساس منابع تاریخی مختلف او از مشاوران شخص حضرت محمد (ص) بود و در چند جنگ مهم نقش کلیدی ایفا کرد.
معروف ترین واقعه تاریخی که سلمان فارسی در واقع به علت آن مشهور است، نقش او در مشاوره به مسلمانان در جنگ احزاب یا خندق می باشد. این یکی از سخت ترین جنگ های مسلمانان در صدر اسلام بود که در جریان آن شهر یثرب یا مدینه در محاصره کامل دشمنانشان قرار گرفت و به پیشنهاد سلمان قرار شد در اطراف شهر خندق حفر شود.
طبق تمامی روایات سلمان فارسی در جریان مشاوره های خود در این جنگ تأکید کرده بود که این شیوه، یعنی کندن خندق، شیوه رایج در کشور خودش ایران بوده است. همچنین در جنگ دیگری وقتی مسلمانان به شهر طائف حمله کردند، دوباره براساس روایات تاریخی سلمان فارسی به ساخت منجنیق پرداخت که البته این ترفند او عملی نشد.
در مجموع آنچه از روایات مورخان مسلمان در قرون وسطی برمی آید این است که سلمان فارسی از مشاوران معتمد حضرت محمد (ص) بوده است. نزدیکی پیامبر اسلام به سلمان فارسی به حدی بود که برخی مخالفان پیامبر این شایعه را مطرح کردند که در واقع این سلمان فارسی است که قرآن را به پیامبر آموخته است و کتاب مزبور وحی خدا نیست.
اتفاقاً در خود قرآن آیات صریحی وجود دارد (از جمله آیه 103 سوره نحل) که نشان می دهد واقعاً برخی از دشمنان حضرت محمد (ص) او را متهم کرده بودند که از یک خارجی و غیر عرب (یک فرد عجم) قرآن را آموخته است. همچنین در تفسیر طبری از قرآن گزارش شده که برخی اهالی مکه و مخالفان حضرت محمد (ص) سلمان فارسی را معلم پیامبر می دانستند.
حتی در برخی منابع مسیحی سریانی به نقش احتمالی سلمان فارسی در تعلیم حضرت محمد (ص) اشاره شده است که تمامی آن ها دیدگاه خصمانه نسبت به پیامبر و اسلام داشتند.

مورخان امروزی، حتی آن هایی که قائل به الوهیت قرآن نیستند، فرضیه اینکه سلمان فارسی معلم پیامبر بوده است را نادرست و یک اتهام برای بدنامی حضرت محمد (ص) می دانند. چون اگر سلمان فارسی واقعاً آموزگار قرآن می بود، از نظر زبان شناسی در قرآن باید کلمات فارسی خیلی زیادی یافت می شد و همچنین در داستان های مربوط به پیامبران در قرآن، شواهدی از ایران یا فرهنگ ایرانی به دست می آمد.
اتفاقاً در قرآن تعدادی کلمه فارسی الاصل وجود دارد اما این واژگان نتیجه برخورد تمدن ایرانی با اعراب حجاز در آن زمان بوده است و چیز غیرطبیعی نیست. نکته اینجاست که در قرآن هیچ اشاره ای به سرزمین فارس یا ایران به طور مستقیم نشده است. برخی آیات سوره روم را مفسران به طور غیر مستقیم به ایران مربوط دانسته اند اما هیچ اشاره مستقیم به ایران یا فارس در قرآن نیست (در حالی که به روم هست).
بنابراین اگر قرآن واقعاً آموزه های سلمان فارسی به حضرت محمد (ص) می بود، باید مولفه های ایرانی بیشتری را در آن ملاحظه می کردیم.
اما آنچه که همین شایعات مربوط به نقش سلمان فارسی به عنوان آموزگار پیامبر به ما ثابت می کند، رابطۀ بسیار نزدیک و عمیق سلمان فارسی با حضرت محمد (ص) است. موضوعی که منابع اسلامی هم آن را تایید می کنند.
نقش سلمان فارسی در فتح ایرانشهر
براساس منابع و روایات تاریخی هیچ تردیدی وجود ندارد که سلمان فارسی در جریان حمله عرب های مسلمان به قلمرو ساسانیان، در لشکر عرب ها حضور داشته است و به ایشان کمک می کرد.
حضور سلمان فارسی در حمله به ایران به عنوان یکی از یاران نزدیک امام علی (ع) همچنین نشان می دهد که حضرت علی (ع) نیز موافق فتح ایران به دست عرب های مسلمان بوده است، چون اگر آن حضرت مخالف جنگ با ایرانشهر می بود، امکان نداشت برخی از یاران نزدیکش از جمله سلمان فارسی را به این لشکرکشی بفرستد. در این باره در مقاله دیگری مفصل تر توضیح داده شده است که می توانید از اینجا آن را مطالعه کنید.
براساس تاریخ طبری، سلمان فارسی در جنگ معروف قادسیه حضور داشت و مأمور بود تا ایرانیان را به اسلام دعوت کند اما هیچ ایرانی دعوت او را نپذیرفت. این تمام نقشی است که طبری و نیز سایر منابع اسلامی برای مشارکت سلمان فارسی در جنگ قادسیه قائل شده اند.
بنابراین مطالبی که در فضای مجازی در خصوص نقش سلمان فارسی در لو دادن شیوه های جنگی ساسانیان و شکست ایرانی ها در قادسیه ارائه می شود، همگی بی اساس هستند. سلمان فارسی تنها نقشش این بود که ایرانی ها را به اسلام دعوت کند و در تحولات داخل جنگ هیچ نقش مؤثری ایفا نکرد.
بعد از جنگ قادسیه سلمان فارسی همچنان در لشکر اعراب حضور داشت و به نقش خود در دعوت ایرانی ها به اسلام ادامه داد ولی باز به تصریح منابع مورخان مسلمان هیچ ایرانی به دست او مسلمان نشد. به دیگر سخن، مأموریت سلمان در دعوت ایرانی ها به اسلام شکست خورد چون اکثر ایرانی ها در آن مقطع ترجیح می دادند یا با عرب ها بجنگند یا بر دین قبلی خود بمانند و به ایشان جزیه بدهند.
پس از فتح تیسفون به دست اعراب، سلمان فارسی از طرف خلیفه عمر ابن خطاب به عنوان حاکم تیسفون انتخاب شد و سلمان فارسی تا زمان خلافت عثمان احتمال زیاد این منصب را حفظ کرد. در زمان حکومت او بر تیسفون این شهر که در کنار قسطنطنیه روم بزرگ ترین و آبادترین شهر کره زمین بود، رو به ویرانی نهاد.
براساس گزارش های مورخان مسلمان، عرب های مسلمان بسیاری از ساختمان ها و خانه های تیسفون را خراب کردند و با مصالح آن شهرهای دیگر از جمله کوفه را بنا نهادند.
ناگفته نماند که برخی روایات تاریخی انتصاب سلمان فارسی را به حکومت تیسفون یا مدائن مربوط به زمان خلافت امام علی (ع) می دانند، اما به احتمال زیاد او در زمان خلافت عمر ابن خطاب به این مقام رسیده است.
منابع بسیار کمی شیوه حکومت سلمان فارسی را بر تیسفون توصیف کرده اند. در طبقات کبیر ابن سعد گزارش هایی وجود دارد که نشان می دهد ایرانیان زرتشتی ساکن تیسفون چندان دل خوشی از سلمان فارسی نداشتند و او را به خاطر همکاری با بیگانگان سرزنش می کردند. ابن ابی حدید در شرح نهج البلاغه حکومت سلمان بر تیسفون را زاهدانه و به دور از تجملات و کاخ نشینی گزارش کرده است.
به نظر می رسد حکومت بر تیسفون آخرین نقش آفرینی سلمان فارسی در تاریخ بوده باشد. البته در مورد زمان وفات او هم میان مورخان اختلاف است. برخی مرگ او را در زمان عمر و عده ای هم عثمان و برخی هم زمان خلافت امام علی (ع) ذکر کرده اند.
همچنین در برخی روایات گفته شده که سلمان فارسی در اواخر عمر خود به زادگاهش در اصفهان برگشت. اگر این روایت درست باشد، نشان می دهد که سلمان فارسی تا پایان عمرش حاکم تیسفون یا مدائن باقی نمانده بود.
به هر حال مجموع روایات نشان می دهد که سلمان فارسی در هنگام آغاز حکومت بر تیسفون بسیار مسن بوده است.
در منابع تاریخی تنها به یک همسر سلمان فارسی اشاره شده است که نام او هم بُقَیره ضبط شده است. بقیره یک نام عربی است و نشان می دهد که احتمالاً سلمان با یک زن مسلمان عرب ازدواج کرده بود.
همچنین در منابع تاریخی به فرزندان سلمان فارسی از جمله سه دختر اشاره شده است اما در مجموع فرزندان سلمان فارسی هر کسی که بودند نقش خاصی در تاریخ ایفا نکردند.
نتیجه
در مجموع با بررسی روایات مختلف در مورد سلمان فارسی آنچه که با قاطعیت می توان در مورد او گفت این است:
سلمان فارسی در یک خانواده زرتشتی در داخل ایران متولد شد و در جوانی به مسیحیت پیوست. اما به طرزی که به طور دقیق معلوم نیست سر از عربستان در آورد و در آنجا مسلمان شد. او پس از مسلمان شدن در حلقه یاران بسیار نزدیک حضرت محمد (ص) درآمد و به ایشان مشاوره می داد.
پس از وفات پیامبر اسلام نیز سلمان به نقش خود به عنوان مشاور رهبران مسلمان ادامه داد و در فتوحات عرب های مسلمان علیه ایرانشهر شرکت کرد. نقش او در این جنگ ها صرفاً دعوت ایرانیان به اسلام بوده است نه چیز دیگر. بعد از فتح تیسفون هم به حکومت این شهر رسید و سرانجام در همان شهر یا زادگاه خود در ایران فوت می کند.
درباره استدلال نویسنده و نتیجه گیری اش از حضور سلمان فارسی که خودش اعتراف می کند که صرفا نقش تبلیغی و تبشیری برای دعوت به اسلام داشت و نقشی در نظامی گری و جنگ ها نداشت برای اثبات موافقت امام علی علیه السلام با فتوحات که جنگ ها و لشکرکشی ها هست واقعا بسیار سست است خودتان اعتراف می کند سلمان مامور به تبلیغ دین بود صرفا و نقشی در جنگ ها و لشکرکشی ها نداشت بعد می گویید این دلیل بر موافقت امام علی علیه السلام با جنگ هاست این تناقض است !
بعد هم نویسنده ادعا می کند این امام علی علیه السلام بوده که سلمان را فرستاده است ! در کجای تاریخ آمده که سلمان با دستور و فرمان و یا مشورت با امام علی علیه السلام این تصمیم را گرفته است ؟
مانند ادعای نویسنده درباره مالک اشتر و حجر بن عدی و … در ارجاعی که به متن دیگر داده است ! در هیچ کجای تاریخ ثبت نشده که مالک اشتر و حجر بن عدی تا قبل از حوادث قیام بر ضد عثمان و به خلافت رسیدن امام علی علیه السلام ارتباطی با ایشان داشته اند و جزو یاران ایشان بوده باشند چه برسد که برای شرکت در فتوحات با امام علی علسه السلام مشورت یا کسب اجازه کرده باشند ! کسی مثل زبیر بن عوام که بعنوان دوست و یارو از اقوام امام علی علیه السلام شناخته می شد در نهایت بعنوان دشمن در جنگ جمل رو در روی ایشان قرار گرفت پس مواضع سیاسی و اعتقادی و دوستی های اشخاص سیال و متغییر در طول زمان است و هیچ یار وفاداری هم 100 درصد تمام اعمال و رفتارش مو به مو مطابق میل محبوب و قطب اش نیست .
نویسنده اشاره نمی کند که سلمان فارسی در سقیفه در جناح حامیان امام علی علیه السلام و بر ضد جناح ابوبکر و عمر بود در کنار مقداد و ابوذر و به این خاطر بعنوان یار امام علی علیه السلام شناخته شد در حالیکه خبری از حضور مالک اشتر و حجر بن عدی و … نبود و وروى البلاذري في أنسابه أن سلمان الفارسي بعد أحداث السقيفة قال: ((لو بايعوا عليًّا لأكلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم)). [البلاذري، أنساب الأشراف، ج1، ص591].
بعد از سقیفه سلمان فارسی که در بین اعراب غریبه بود و برای حفظ جانش مجبور به بیعت از روی تقیه با حکومت برآمده از سقیفه یعنی ابوبکر و عمر بود که بعنوان خلیفه رسول خدا حکمرانی می کردند و بیعت یعنی اطاعت مطلق از خلیفه ای که هم جایگاه سیاسی و هم دینی داشت برخلاف امام علی علیه السلام که در کنار عباس بزرگ قبیله بنی هاشم بود و بخاطر جایگاهی که داشت توان مخالفت با خلیفه را داشت و درتاریخی که از فتوحات نقل شده هم شاهد نقش فعال سلمان فارسی نیستیم سلمانی که همان طور که اشاره شده سالمند و پیر بوده و توان شمشیر زدن نداشته و از جنگدین او در جنگ هم نقلی در دست نییت و درباره حضورش یا بهتر است گفته شود تنها حضورش هم که نقل شده از قادسیه تا مدائن به فرمان مستقیم خلیفه عمر بن خطاب بوده است !
همان گونه که اشاره کردید سلمان از اشاره به محل تولد خود خوداری می کرده و نمی خواسته پا پررنگ شدن نسب و موطن غیر عربی اش در بین اعراب بعنوان غریبه و اجنبی شناخته شود و تاکیید بر هویت دینی خودش بعنوان هویت مشترک می کرده ولی اگر از حضور بعنوان سیاهی لشکر در سپاه اعزامی عمر خوداری میکرد و فرمان خلیفه را اطاعت نمی کرد علاوه بر این که این کار بیعت شکن ؛ جرم بزرگی در اندازه ارتداد شناخته می شد بعنوان این در بین اعراب مسلمان متهم می شد که او بخاطر نسب فارسی و عصبیت قومی خودش این کار را می کند و او جایگاه اجتماعی و دینی خودش را از دست می داد و چه بسا جان خود را هم از دست می داد .
پس نویسنده باید درباره سرنوشت سعد بن عباده و نحوه کشته شدن او تحقیق کند این شخص از صحابه و از بزرگان انصار ومدینه وقبیله خزرج بود ولی حاضر نشد که با حکومت و خلیفه برآمده از سقیفه بیعت کند و در نتیجه توسط جن ها کشته شد به گفته خالد بن ولید که مشکوک دراین قتل بود و این که سلمان فارسی سالمند هم در صورت بیعت شکنی و عدم اطاعت از خلیفه به سرنوشتی مشابه دچار می شد و در خواب براثر کهولت سن درمی گذشت .
پس حضور سلمان فارسی و اطاعت از فرمان خلیفه تنها گزینه ای موجود برای او بوده و او در یک جامعه و حکومت جمهوری دموکراتیک زندگی نمی کرده که دو گزینه در برابر او باشد شرکت کردن یا نکردن و اختیار داشته باشد هر کدام را انتخاب کند .
در سخنان شما اشتباهات زیادی هست ولی ما اصلا همه را می پذیریم! شما بفرمایید اگر امام علی مخالف فتوحات بودند پس چرا از سهم غنایم این جنگ ها که عمر و عثمان به ایشان می دادند قبول می کردند. اگر مخالف بودند قاعدتا آن غنایم را حرام می دانستند و قبول نمی کردند.
بهتر بود به اشتباه اشاره می کردین و به سوالات هم جواب می دادید ولی درباره این ادعای شما
اولا تعریف غنیمت جنگی مشخص هست و روش تقسم و مصرف غنیمت جنگی هم مشخص شده در قرآن :
﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ٤١﴾ [انفال:41]
﴿و بدانید که هر چیزی را به غنیمت گرفتید یک پنجم آن برای خدا و پیامبر و برای خویشاوندان [او] و یتیمان و بینوایان و در راهماندگان است اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایی [حق از باطل] روزی که آن دو گروه با هم روبرو شدند نازل کردیم ایمان آوردهاید و خدا بر هر چیزی تواناست ٤١﴾
از 5 سهم از غنایم 4 سهم برای کسانی هست که در جنگ جنگیدن و چون امام علی علیه السلام در هیچ جنگی حضور نداشت و دنبال این ثروت و اموال نبود هیچ سهمی نداشت
می ماند 1 سهم که باید به مصرف برای خویشان پیامبر که خانواده امام علی علیه السلام هم جزوش بود و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان می رسید
« أن فاطمة رضی الله عنها أتت أبا بکر فقالت قد علمت الذی طلقنا عنه من الصدقات أهل البیت وما أفاء الله علینا من الغنائم ثم فی القرآن من حق ذی القربی»
انس بن مالک میگوید حضرت زهرا (سلام الله علیها) خطاب به ابوبکر فرمودند: فهمیدیم که شما در صدقات اهل بیت و آنچه از اموال خالص پیغمبر اکرم که در اختیار ما قرار داده بود تصرف کردید و از دست ما درآوردید.
«ثم قرأت علیه (واعلموا أنما غنمتم من شیء فإن لله خمسه) الأنفال 41 إلی تمام الآیة والآیة آلتی بعدها (ما أفاء الله علی رسوله من أهل القری) إلی قوله (واتقوا الله إن الله شدید العقاب) الحشر 6 – 7»
سپس حضرت زهرا (سلام الله علیها) آیاتی از قرآن کریم با موضوع خمس را قرائت فرمودند و در ادامه فرمودند: این آیات تثبیت میکند که این اموال ملک ما هست، اما شما آنها را از ملک ما بیرون آوردید.
تاریخ المدینة المنورة، اسم المؤلف: أبو زید عمر بن شبة النمیری البصری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت- 1417 هـ-1996 م، تحقیق: علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ج 1، ص 131، ح 573
«أَنَّ فَاطِمَةَ علیها السَّلَام بِنْتَ النبی أَرْسَلَتْ إلی أبی بَکرٍ تَسْأَلُهُ میراثها من رسول اللَّهِ مِمَّا أَفَاءَ الله علیه بِالْمَدِینَةِ وَفَدَک وما بَقِی من خُمُسِ خَیبَرَ»
اما ابوبکر در قبال درخواست آن حضرت میگوید:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قال لَا نُورَثُ ما تَرَکنَا صَدَقَةٌ»
پیغمبر فرمودند: ما از خود ارثی به جای نمیگذاریم، هرچه از ما باقی بماند صدقه است!
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة – بیروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 4، ص 1549، ح 3998
از این 1 سهم از 5 سهم هم که ذی القربی پیامبر یعنی خانواده امام علی علیه السلام سهمی داشتن این سهم توسط ابوبکر قطع شدش و اموالی مثل فدک و خمس خیبر و … هم مصادره شدش
پس از غنایم جنگی هیچ سهمی ایشان نداشتن چون عمر و ابوبکر و عثمان سهم ذی القربی را قطع کرده بودند.
منبعی که استفاده کردید یکجانبه است و منابع دیگه مخالفش هستند
کتاب تاریخ المدینة المنورة و کتاب الجامع الصحیح المختصر از دو تن از علمای مورد وثوق اهل سنت هست :
أبو زيد عمر بن شَبَّة النميري البصري المولود سنة 173هـ والمتوفى سنة 262هـ، محدث ثقة ومؤرخ.
أبُو عَبدِ الله مُحَمَّدُ بنُ إسماعِيلَ البُخارِيُّ الجُعْفِيُّ المَذْحِجيُّ (13 شوال 194 هـ – 1 شوال 256 هـ) هو أحد كبار الحفّاظ الفقهاء من أهم علماء الحديث وعلوم الرجال والجرح والتعديل والعلل عند أهل السنة والجماعة.
یکجانبه باشند هم به جانب اهل سنت میل و سوءگیری دارند نه به جانب شیعه .
به نظر میاد کل تاریخ چگونگی پیدایش ادیان علی الخصوص اسلام تحریف شده و دروغهای زیادی بهش اضافه شده و حقایق بیشماری پنهان شده . اصل پیدایش ادیان ابراهیمی بوسیله دو امپراطوری ایران و روم بوده که آیین مسیحیت بوسیله اشکانیان بر اساس آیین میترائیسم بر ضد امپراطوری روم بوجود آمد و درنهایت باعث سقوط امپراطوری روم شد و اسلام هم دسیسه ی رومیان ( روم شرقی ) برای سفوط امپراطوری ایران با همکاری گبرئیل ( جبرئیل ) با زرتشتی مقدس ( گبر : زرتشتی ) و ( ئیل : خدای قوم بنی اسرائیل قبل از موسی ) بوجود آمد و ورقة الابن نوفل ، ژنرال رومی و پسر عموی خدیجه و بک نوکیش مسیحی که محمد و خدیجه را با رسم آیین مسیحیت به عقد یکدیگر درآورد و تلقین های ایشان در محمد برای اعلام نبوت کاملن موثر بود . جالب اینجاست که جناب نوفل و ابوطالب عموی پیامبر تا پایان عمرشان اسلام نیاوردند . یک نکته ی دیگر در مورد سلمان ، آشنایی ایشان با صنعت آهنگری و ساخت آهن و فولاد محکمتر با سبک وسیاق رومیان و ایرانیان بوده که در آن دوره ی تاریخی برای ساخت زره و سپر و شمشیر و سایر سلاحهای آن دوره از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و با توجه به جنگهای مستمر بین ایران و روم ، پشتیبانی فکری و لجستیکی رومیان از سپاه اعراب برای غلبه بر امپراطوری ایران ، از حقایق گمشده ی تاریخ میباشد و بیشتر کتب مرجع ایرانیان بعد از حمله ی اعراب سوزانده نشد بلکه توسط رومیان به کتابخانه مخفی واتیکان انتقال یافته و از دسترس عموم خارج گردید . یکی دیگر از دروغها در مورد مکان ظهور اسلام که در حقیقت معبد پترا در اردن است و در سال ۱۱۰ هجری بعد جنگ میان گروهی از اعراب به سرکردگی زبیر با خلیفه اموی ، معبد مذکور ویران شده و حجرالاسود به مکان فعلی منتقل شده و مکه نامگذاری شده است . متاسفانه هر چه که بیشتر مطالعه و تحقیق میشود دروغها و حقایق بیشتری افشا میشود . خلاصه که توانا بود هر که دانا بود و مردم خاور میانه در نادانی و جهل قرنهاست که دست و پا میزند .
چرت و پرت نوشتی فقط
چونکه یک دین واقعی بیشتر نداریم آن هم اسلام است
مابقی از دم تحریف شده و دروغ
تخیل بسیار خوبی داری
حتما شاعر خوبی میشی
برو دنبالش