
21 آذر و نجات آذربایجان
21 آذر سال 1325 خورشیدی از روز های درخشان تاریخ ایران است. روزی که آذربایجان از چنگال فرقه کمونیست دموکرات رهایی یافت و به آغوش میهن بازگشت. در این مقاله سعی کرده ام به شکلی کوتاه و به زبان ساده به چگونگی روی کار آمدن فرقه دموکرات و سپس دلایل سقوط آن بپردازدم. مطالعه این مقاله را به خصوص به هم میهنان آذربایجانی توصیه می کنم.
جنگ جهانی دوم و آغاز فتنه
همه چیز از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران به دست متفقین شروع شد. با اشغال ایران و تبعید رضاشاه از کشور، شمال و جنوب ایران به دو منطقه تحت نفوذ شوروی و بریتانیا تقسیم شد. متفقین از راه آهنی که ساختش 20 سال پیش از جنگ جهانی دوم شروع شده بود، برای ارسال سلاح و مهمات از خلیج فارس به دریای کاسپی و شوروی استفاده می کردند.
ساخت راه آهن سراسری ایران سال ها پیش از جنگ جهان دوم کلید خورد، بااین حال عده ای در سال های اخیر چنین تبلیغ می کنند که این اقدام رضاشاه زیر نظر انگلستان انجام شده بود تا متفقین بعدها از آن علیه آلمان استفاده کنند. به هر حال تحولات جوری رقم خورد که این راه آهن تبدیل به پل پیروزی متفقین در برابر آلمان شد. جالب اینکه آلمانی ها خود در ایجاد راه آهن سراسری ایران نقش داشتند و با این کار نمی دانستند که گور خود را در سال های آینده می کَنَند.
روس ها و انگلیسی ها هر دو به شدت از رضاشاه متنفر بودند چون این پادشاه در طول مدت حکوت خود تا آنجا که توانست از نفوذ هر دو کشور در ایران کاست. به همین خاطر مقامات روس و انگلیسی ابتدا چندان موافق پادشاهی محمدرضا، ولیعهد رضاشاه نبودند. انگلیسی ها حتی در پی یافتن یکی از فرزندان احمدشاه قاجار بودند تا او را به قدرت برسانند.
اما با دخالت ها و نفوذ افراد برجسته ای همچون محمدعلی فروغی سرانجام متفقین با پادشاهی محمدرضا پهلوی موافقت کردند. اینگونه بود که محمدرضا پهلوی در سن 22 سالگی در شرایطی که کشور در اشغال بود و در یکی از حساس ترین و دشوارترین شرایط تاریخی به سر می برد، به پادشاهی رسید. قرار شد تا دولت ایران به طور کامل با متفقین همکاری کند و متفقین نیز نهایتاً 6 ماه پس از اتمام جنگ جهانی خاک ایران را ترک کنند.

روس ها به وعده خود وفا نمی کنند!
با پایان یافتن جنگ جهانی دوم انگلیسی ها طبق قراری که گذاشته بودند از ایران خارج شدند اما روس ها نه! روس ها به دنبال امتیاز نفت شمال بودند و به همین خاطر همچنان در مناطقی از شمال ایران، به ویژه آذربایجان باقی مانده بودند. هم زمان فرایند جدا ساختن آذربایجان از ایران شروع شد.
میر جعفر باقرف رئیس جمهور آذربایجان شوروی از طرف مسکو مأمور شد تا افراد مناسب را برای کلید خوردن جدایی آذربایجان از ایران انتخاب کرده و به کار ببرد. او که از مدت ها قبل آرزوی اتحاد به قول خودش آذربایجان شمالی و جنوبی را داشت، اکنون بیش از هر زمان دیگری خود را نزدیک به پیروزی می دید.
در اینجا باید تأکید کرد نام کشوری که امروز به عنوان جمهوری آذربایجان شناخته می شود جعلی است، نام اصلی این سرزمین همواره در متون تاریخی اران یا آران بود، اما بعد از سقوط روسیه تزاری عده ای از اهالی آن که به دنبال تشکیل یک کشور مستقل بودند، نام آذربایجان را برای این منطقه انتخاب کردند و شوروی هم از این نام حمایت کرد. حکومت ایران (در آن زمان قاجار) البته به این نام گذاری به شدت اعتراض کرد.
مُهره ای که میرجعفر باقرف برای پیشبرد سیاست های شوروی برگزید، سید جعفر پیشه وری بود. در واقع او قرار بود رهبر آذربایجان جدید باشد. نقشه هم این بود که ابتدا آذربایجان خودمختار و سپس کاملاً مستقل شود.نقشه ای که البته ناکام ماند.


جمهوری مهاباد
تقریباً به طور هم زمان روس ها یک فتنه جدید را هم در کردستان کلید زدند. در این منطقه نیز جدایی طلبان کرد به رهبری قاضی محمد علیه حکومت مرکزی شورش و دولت جعلی جدیدی به نام جمهوری مهاباد تأسیس کردند. جمهوری مهاباد از ابتدا روابط بسیار نزدیکی با فرقه دموکرات آذربایجان داشت.
فرقه دموکرات کردستان همچنین ارتباط نزدیکی با مصطفی بارزانی و نیروهای کرد در عراق داشت. بارزانی و نیروهایش پس از سرکوب شورشهای کردستان عراق، به جمهوری مهاباد پیوستند و نیروی نظامی آن را تقویت کردند. بسیاری از اعضای جمهوری مهاباد، از جمله مصطفی بارزانی، بعد از سقوط این دولت، به شوروی پناه بردند و بعدها در تحولات کردستان عراق نقش مهمی ایفا کردند.
در مورد رابطه بین جمهوری مهاباد و فرقه دموکرات آذربایجان با وجود برخی اختلافاتی که با یکدیگر داشتند، اما اشتراکات ایشان بیشتر بود.
هر دو به طور کامل وابسته به حمایت شوروی بودند، به طوری که وقتی ارتش سرخ خاک ایران را ترک کرد، هر دو به سرعت در برابر ارتش شاهنشاهی ایران سقوط کردند. از نظر مرام و مسلک سیاسی نیز هم فرقه دموکرات و هم جمهوری مهاباد هر دو چپی و سوسیالیست بودند.
با وجود اشتراکات مذکور، جمهوری مهاباد نسبت به فرقه دموکرات تمایل بیشتری به همکاری بادولت مرکزی ایران داشت. بر پایه اسناد موجود، چنین به نظر می رسد که جمهوری مهاباد بیشتر خواهان خودمختاری کردها درون مرزهای ایران بود، اما فرقه دموکرات تمایل داشت تا آذربایجان ایران به طور کامل از کشور جدا شده و با آذربایجان شوروی یکی شود.
همین تمایل بیشتر قاضی محمد برای مذاکره با دولت مرکزی از جمله دلایلی بود که باعث شد در هنگام سقوط جمهوری مهاباد، او بر خلاف بسیاری از یاران خود به شوروی فرار نکند و تسلیم ارتش ایران شود.

آغاز فعالیت های فرقه دموکرات
به فرقه دموکرات بازگردیم. سید جعفر پیشه وری رهبر فرقه دموکرات آذربایجان خودش یک کمونیست دو آتشه بود و با احزاب چپگرا مثل حزب توده ارتباط داشت. به دلیل همین فعالیت ها بود که با وجود انتخاب شدن به عنوان نماینده مردم تبریز اما مجلس شورای ملی اعتبارنامه او را باطل کرد.
در سال های اخیر عده ای بی خرد به دروغ چنین تبلیغ می کنند که علت پیوستن پیشه وری به فرقه دموکرات همین رفتار مجلس شورای ملی در تهران بود! در واقع از نظر این عده اگر تهران با پیشه وری مخالفت نمی کرد، او نیز جذب افکار جدایی طلبانه نمی شد، اما چنین داوری درست نیست.
پیشه وری از مدت ها قبل از این ماجراها با آذربایجان شوروی و کمونیست های این کشور در ارتباط بود. در ضمن صرفاً به علت مخالفت با حکومت مرکزی دلیل نمی شود افراد جدایی طلب شوند. مخلص کلام اینکه پیشه وری از مدت ها پیش تر از بروز اختلافاتش با تهران تکلیفش روشن شده بود و به همین خاطر از سوی میر جعفر باقرف برای پیشبرد اهداف شوروی انتخاب شد.
در جدایی طلبی سیاسی افراد به خاطر اختلافات سیاسی با حکومت مرکزی اعلام جدایی می کنند، اما در جدایی طلبی قومی یا ملی افراد خواستار جدایی کامل از کشور مادر می شوند. این دسته از جدایی طلبان مشکلشان سیاست های حکومت مرکزی نیست بلکه با خود کشور مادر دشمنی دارند. پیشه وری و فرقه دموکرات نیز از همین دسته بودند.
دموکرات ها و روزنامه هایشان چنین تبلیغ می کردند که تهران و حکومت مرکزی در حق «ملت آذربایجان» ظلم می کند. عنوان جعلی ملت آذربایجان در همین زمان ناگهان متولد شد و بعدها معلوم شد که مسکو از قصد دستور داده بود تا دموکرات ها برای مردم آذربایجان از واژگان خلق و ملت استفاده کنند.
اینها همه بهانه بود چون دموکرات ها صرفاً به خاطر مسائل سیاسی اختلاف نداشتند. آن ها شروع به جعل تاریخ و هویت آذربایجان کردند. در تبلیغات خود تاکید می کردند که آذربایجانی ها ملتی غیر ایرانی هستند و هویت ایشان با سایر ایرانیان متفاوت است. همچنین تضعیف زبان فارسی در ادارات و روزنامه ها کلید خورد و ترکی آذربایجانی جایگزین آن شد.
در واقع تفاوت دموکرات ها با جنبش های دیگر نظیر جنگلی ها در اینجا روشن می شود. جنگلی ها هرگز نگفتند ما ملت متفاوتی هستیم یا ایرانی نیستیم! آن ها با سیاست های تهران مخالف بودند، با حکومت مرکزی دشمن بودند نه فرهنگ و کشور ایران! این مطلب تفاوت بزرگی است و بسیار اهمیت دارد.
ایران به پا می خیزد
محمدرضاشاه در آن زمان تنها 22 سال داشت و بی تجربه بود. از طرفی در شرایط بسیار سختی به حکومت می رسید. پس از اتمام جنگ جهانی دوم، بحران آذربایجان و کردستان تبدیل به نخستین مسئله جدی حکومت او تبدیل شد که تمامیت ارضی ایران را تهدید می کرد.
ارتش ایران در آن زمان ضعیف بود، نیروی دریایی و هوایی آن تقریباً در جریان حملات متفقین از بین رفته بود اما نیروی زمینی توانایی آن را داشت تا خود بحران آذربایجان را حل کند. بااین حال مانع اصلی بر سر راه حضور سربازان ارتش سرخ شوروی در آذربایجان بود.
به فرمان استالین نه تنها چند هزار سرباز روس در آذربایجان مستقر شده بودند، بلکه تعداد زیادی نیروی شبه نظامی هم از آذربایجان شوروی به ایران منتقل شده بودند. بااین حال مانع اصلی ارتش ایران روس ها بودند و تهران هم خیلی خوب می دانست که در جنگ حریف روس ها نیست. در نتیجه به دیپلماسی روی آورد.
جذابیت رویداد 21 آذر و نجات آذربایجان برای من به عنوان یک مورخ این است که چگونه دولت ایران در آن زمان با یک دیپلماسی موفق با وجود اینکه از نظر نظامی حرف زیادی برای گفتن نداشت، موفق به حل بحران شد. در طول مدت حدود یک سال حکومت فرقه دموکرات بر آذربایجان، ما شاهد تکاپوی دولت مرکزی در دو عرصه میدان و دیپلماسی هستیم.
در جنگ ها دو میدان مهم وجود دارد، یکی میدان نبرد و دیگری دیپلماسی که در آن سیاستمداران با هم مذاکره می کنند. سرنوشت بسیاری از جنگ ها را هم دیپلماسی تغییر داده است. در مورد بحران آذربایجان ما ایرانی ها یک شانس بزرگ آوردیم و آن هم داشتن رجل سیاسی باسواد و آگاه به مسائل بین الملل در آن زمان بود.

مثلث دیپلماسی
پرداختن به تمامی ابعاد تلاش های دیپلماتیک تهران در این مقاله مختصر نمی گنجد اما من در اینجا بر یک مثلث شاه+قوام+علاء تأکید می کنم.
احمد قوام یا قوام السلطنه یکی از سیاستمداران استخوان دار ایرانی در این زمان بود که در طول عمر خود بارها به داد حکومت مرکزی رسیده بود. سخت ترین مأموریت هم به او سپرده شد. او باید روس ها را راضی و قانع می کرد تا خاک ایران را ترک کنند و در عین حال امتیازی هم به آن ها ندهد. در واقع قوام باید وارد بازی سیاسی می شد که یک طرف آن مهم ترین همسایه ایران و دومین ابرقدرت جهان قرار داشت.
سفر قوام به مسکو 19 روز طول کشید. در این مدت روس ها بر گرفتن امتیاز نفت شمال اصرار داشتند و از دولت ایران خواستند تا خودمختاری آذربایجان را به رسمیت بشناسد و با فرقه دموکرات همکاری کند. قوام در مورد مسئله آذربایجان اعلام کرد دولت ایران به هیچ عنوان خودمختاری آن یا هیچ استان دیگری را به رسمیت نمی شناسد.
تأکید قوام این بود که مسئله آذربایجان یک موضوع داخلی است و روس ها نباید در آن دخالت کنند، اما در مورد امتیاز نفت شمال به روس ها قول هایی داد و طوری وانمود کرد که خیال روس ها از گرفتن امتیاز راحت باشد. در عین حال قوام اعلام کرد که چون کشور مشروطه است و مجلس دارد، تصمیم نهایی منوط به تصمیم این نهاد خواهد بود.
قوام سیاستمدار باهوشی بود و فهمیده بود که روس ها فقط به دنبال نفت شمال هستند و ادعاهای بی موردشان در مورد مردم «مظلم و ستم دیده» آذربایجان همه بهانه است برای فشار آوردن به ایران. او قول داد که تهران به خواسته های به حق آذربایجانی ها رسیدگی کند اما در عین حال تأکید کرد که آذربایجان بخش جدایی ناپذیری از خاک ایران است و هم زمان به روس ها تضمین داد که دولت ایران در مورد نفت شمال با ایشان همکاری کند.

هم زمان با مذاکرات مستقیم قوام با روس ها، در ضلع دوم مثلث دیپلماسی، مقامات ایرانی به شکایت از شوروی در سازمان ملل پرداختند. به این ترتیب دیپلمات های ایرانی همچون حسین علاء با سخنرانی های آتشین خود در سازمان ملل، سعی کردند تا کشورهای مختلف دنیا به ویژه غرب را علیه روس ها بسیج کنند.
حسین علاء به عنوان نماینده ایران در سازمان ملل ضمن حفظ احترام نسبت به شوروی، در مورد دخالت روس ها در امور داخلی ایران به جهانیان هشدار می داد. تأکید علاء این بود که ایران اولین و آخرین کشوری نخواهد بود که روس ها با آن چنان رفتاری خواهند داشت و خواستار برخورد جدی سازمان ملل با شوروی بود.
در آن زمان سازمان ملل در فضای پس از جنگ جهانی دوم بسیار اهمیت داشت. مقامات ایرانی هم با هوشمندی تأکید داشتند که اگر سازمان ملل نتواند کاری کند، به هیچ دردی نمی خورد! به همین خاطر بحران آذربایجان خیلی زود به کانون توجه سیاستمداران جهان تبدیل شد. تمام کشورهای عضو سازمان ملل طرف ایران را گرفتند که این واقعیت خبر از وجهه مثبت ایران در فضای بین الملل آن زمان می دهد.

در ضلع سوم مثلث دیپلماسی، شخص محمدرضاشاه قرار داشت که با تماس ها و مکاتبات پیوسته با آمریکایی ها و انگلیسی ها تلاش می کرد حمایت بیشتر این کشورها را جلب کند. چون ایران از هر نظر از شوروی ضعیف تر بود، حمایت قدرت های غربی همچون آمریکا می توانست نقش تعیین کننده برای ایران داشته باشد.
مورخ ایرانی عباس میلانی در کتاب نگاهی به شاه، به خوبی تماس ها و مکاتبات شاه را با آمریکایی ها و انگلیسی ها بررسی کرده است و مطالعات او نشان می دهد که شاه تا چه اندازه در آن سن و سال از خطر آتی کمونیسم برای نه فقط ایران، بلکه تمام جهان بیمناک بوده است. او مدام به غرب در مورد قدرت گرفتن روس ها هشدار می داد و خواستار کمک های نظامی به ویژه از طرف آمریکا بود.
در میدان نبرد
در عرصۀ نبرد، آذربایجانی ها به دو گروه تقسیم شده بودند. اکثراً مخالف فرقه دموکرات و «وطن خواه» بودند. این وطن خواهان آذری نقش مهمی در جلوگیری از تسلط فرقه دموکرات بر برخی شهرهای مهم همچون زنجان ایفا کردند و افرادی همچون محمود خان ذوالفقاری از اشراف زنجان، یکی از رهبران مهم این وطن خواهان بود.
نبردهای پراکنده وطن خواهان با دموکرات ها و همچنین عدم موفقیت دموکرات ها در جلب رضایت اکثر مردم آذربایجان یکی از دلایل مهم رویگردانی روس ها از پیشه وری و یارانش بود.

رویگردانی روس ها از فرقه دموکرات
بعد از شکست های نظامی دموکرات ها از وطن خواهان، و تنگ تر شدن میدان دیپلماسی برای روس ها، مسکو که تا حد زیادی به قول های قوام در مورد امتیاز نفت شمال دل بسته بود، تصمیم گرفت تا به فرقه دموکرات پشت کند و دست از حمایت از برنامه خودمختاری و استقلال آذربایجان بردارد.

ایران پیروز می شود
به این ترتیب شوروی نیروهای خود را از خاک ایران خارج کرد و این به آن معنا بود که در صورت آغاز عملیات ارتش ایران، روس ها از دموکرات ها دفاع نمی کردند. به همین خاطر ارتش ایران در کمتر از 24 ساعت آذربایجان را پس گرفت و 48 ساعت بعد هم جمهوری مهاباد تسلیم شد. به عبارت دیگر، ارتش ایران در کمتر از 72 ساعت توانست تمامی مناطق تحت حاکمیت جدایی طلبان را با کمترین درگیری پس بگیرد.
سرعت بالای ارتش ایران به وضوح نشان می دهد که مردم آذربایجان دل خوشی از دموکرات ها نداشتند و استقبال پر شور تبریزی ها از ارتش در 21 آذر ماه مؤید این واقعیت است.
پیشه وری و تعدادی از یاران نزدیکش شب قبل از آزادی تبریز به دست ارتش شاهنشاهی، به دستور اربابان روس خود در مسکو خاک ایران را به مقصد باکو ترک کردند.
در مهاباد نیز بسیاری از جدایی طلبان به شوروی گریختند، اما قاضی محمد فرار نکرد چون امیدوار بود که بتواند با مذاکره حیات جمهوری مهاباد را تأمین کند. البته او مدتی پس از دستگیری به جرم تجزیه طلبی، خیانت به کشور و همکاری با بیگانگان اعدام شد.
دموکرات ها بهتر از هر کسی می دانستند که مردم آذربایجان از آن ها حمایت نخواهند کرد! آن ها از نظر نظامی به طور کامل وابسته به ارتش سرخ شوروی و شبه نظامیان قفقازی بودند و وقتی آن ها به دستور استالین خاک ایران را ترک کردند، دیگر چاره ای جز تسلیم یا فرار برای دموکرات ها باقی نمی ماند.
عملیات آزادسازی آذربایجان را خود شاه شخصاً به عهده گرفت و پس از او فرماندهان دیگری همچون علی رزم آرا و تیمور بختیار هم مشارکت فعالی داستند. بااین حال در مجموع چون مقاومت خاصی صورت نگرفت، ارتش ایران خیلی راحت و تقریباً بدون دردسر به پیروزی رسید.
امروزه پان ترک ها ادعا می کنند که ارتش شاهنشاهی ایران در جریان آزادسازی آذربایجان ده ها هزار نفر از مردم این منطقه را اعدام و قتل عام کرده است. این در حالی است که بقایای فرقه دموکرات در سال 1348 خورشیدی یک کتاب دو جلدی تحت عنوان «آزادلیق یولونون مبارزلری» (به معنای شهیدان راه آزادی!!!) منتشر کردند که در آن مجموع تعداد کشته شدگان فرقه دموکرات و طرفدارانش 103 نفر ذکر شده است.
مقایسه آمار خود فرقه دموکرات با ادعاهای پان ترک های امروزی نشان می دهد که پان ترک های امروزی حتی به اندازه گذشتگان جدایی طلب خود شرافت ندارند! تازه آمار 103 نفر ذکر شده شامل کشته شدگان جمهوری مهاباد هم می شود. بنابراین آمارهای پان کردها هم مبنی بر قتل عام کردها به دست ارتش شاهنشاهی کذب محض هستند.
از زمان سقوط فرقه دموکرات تا انقلاب اسلامی، هر سال مراسم باشکوهی به مناسبت آزادی آذربایجان از فرقه دموکرات برگزار می شد.
این مراسم با رژه ارتش و دادن مدال افتخار به افسران و سربازان شجاع همراه بود. از آنجا که در تقویم شاهنشاهی 21 آذر روز مهمی به شمار می رفت، بزرگداشت این روز پس از انقلاب اسلامی از تقویم رسمی ایران حذف شد.
به نظرم امروزه با توجه به دشمنی های دو کشور باکو و ترکیه علیه ایران و تحریک پان ترکیسم از سوی این کشورها، بهتر است مسئولان ایران بار دیگر روز 21 آذر را برجسته کنند و با فرهنگ سازی و آموزش درست تاریخ، مردم ایران و به ویژه آذربایجان را نسبت به خطرات پان ترکیسم آگاه سازند.
درود. درود و سپاس بابت روشنگری 👍👍👌🌹
درود. درود و سپاس بابت این مطالب زیبا. 👍👌🌹🔥
درود بر شما و بر شهامت و صلابت سخن
حقیقت را گفتید و نشان دادید که دشمنی آذربایجان شوروی با ایران ریشه در بلاهت نوحاکمان است