
چرا کورش بزرگ در شاهنامه نیست؟
شاید برای شما هم این سوال پیش آمده باشد که چرا کورش بزرگ با وجود تأثیر چشمگیری که بر تاریخ ایران گذاشته است، در شاهنامۀ فردوسی ذکری از او نیامده است.
بسیاری از ایران ستیزان با تکیه بر همین موضوع کورش بزرگ را یک شخصیت خیالی می دانند. به زعم ایشان اگر کورش بزرگی واقعاً وجود میداشت، حتماً فردوسی در شاهنامه به او اشاره می کرد. اما این نوع استدلال بسیار ضعیف است. مثل این می ماند شخصی استدلال کند چون اسم امام علی (ع)، عمر و عثمان وابوبکر و ده ها شخص دیگر در قرآن نیامده است پس لابد آن ها وجود نداشتند!!
بنابراین صرفاً به این خاطر که اسم فلان شخص در فلان کتاب مهم نیامده است نمی توان تاریخیت آن فرد را زیر سوال برد. اما برای پاسخ به پرسش اصلی مقاله حاضر باید ابتدا شاهنامه را بشناسیم. تا حالا از خود پرسیده اید که فردوسی شاهنامه را براساس چه منابعی سروده است؟
کورش بزرگ در منابعی که فردوسی از آنها برای سرایش شاهنامه استفاده کرده است، حضور ندارد!
منابع فردوسی برای سرایش شاهنامه مختلف و شفاهی و کتبی بوده اند. یعنی برخی قسمت های شاهنامه را فردوسی به طور شفاهی از افرادی که از تاریخ ملی ایران آگاه بودند سروده است. در کنار این افراد، فردوسی از منابع مکتوب و کتاب هایی هم استفاده کرده است که بسیاری از پژوهشگران خداینامه یا خداینامه های ساسانی را از آن ها دانسته اند.
در مورد خداینامه یا خداینامه های دوره ساسانی در کتاب خوداینامگ، کتاب شاهان فارسی میانه مفصل توضیح داده شده است. در این کتاب همچنین در مورد منابعی که فردوسی برای سرودن شاهنامه استفاده کرده است مطالب زیادی آمده است. بنابراین اگر به طور تخصصی می خواهید در این زمینه اطلاع کسب کنید خواندن کتاب مزبور توصیه می شود.
بنابراین ابتدا باید توجه داشت که اگر کورش بزرگ در شاهنامه حضور ندارد، به این خاطر است که در منابعی که فردوسی از آن ها استفاده کرده است، خبری از کورش بزرگ نبوده است. بنابراین به جای اینکه بپرسیم چرا در شاهنامۀ فردوسی خبری از کورش بزرگ نیست، باید پرسید که چرا در منابعی که فردوسی از آن ها برای نوشتن شاهنامه استفاده کرده است، کورش بزرگ حضور نداشته است؟
برای پاسخ به این پرسش اخیر ما باید به تاریخ نگاری دورۀ ساسانی رجوع کنیم. ساسانیان تاریخ ملی ایران را تدوین کردند اما در تاریخ ملی آن ها هخامنشیان به شدت حضور کمرنگی دارند. در واقع از شاهان هخامنشی تنها دارا یا داریوش سوم است که در تاریخ ملی ساسانیان حضور دارد آن هم نه به عنوان آخرین شاه هخامنشی، بلکه به عنوان آخرین شاه کیانی.
کورش بزرگ و دیگر پادشاهان هخامنشی به جز داریوش سوم، در تاریخ نگاری ساسانیان حضور ندارند
در واقع در تاریخ ملی ساسانیان که شاهنامه فردوسی تا حد زیادی پیرو آن است خاندان کیانیان جایگزین هخامنشیان شده اند. به همین خاطر است که در شاهنامه فردوسی علاوه بر کورش بزرگ، دیگر شاهان هخامنشی به جز داریوش سوم هم غایب هستند که همان داریوش سوم هم به عنوان دارا و شاهی کیانی معرفی می شود نه هخامنشی. بنابراین باید بپرسیم که چرا هخامنشیان در تاریخ نگاری ساسانیان حضور ندارند؟
برای پرسش اخیرتر ما پاسخ قطعی نداریم. برخی پزوهشگران معتقدند که ساسانیان چون از هخامنشیان بی اطلاع بودند به همین خاطر در تاریخ ملی آن ها حضور نیافتند. این را می دانیم که در جریان حملۀ اسکندر مقدونی تعداد زیادی از آثار هخامنشیان از بین رفتند.
همچنین باید توجه کرد که زبان فارسی باستان تا زمان ساسانیان به زبان فارسی میانه تحول یافته بود و خطی هم که ساسانیان استفاده می کردند خط میخی نبود. به عبارت دیگر به احتمال خیلی زیاد ساسانیان نمی توانستند کتیبه های شاهان هخامنشی را بخوانند و متوجه شوند. با توجه به این واقعیت ها، دور از ذهن نیست که تصور کنیم ساسانیان از هخامنشیان بی اطلاع بودند.
اما برخی دیگر از محققان بر این باورند که ساسانیان اتفاقاً از هخامنشیان آگاه بودند،اما به خصوص و بنا به دلایل سیاسی آن ها را از تاریخ ملی خود حذف کردند. این عده از پژوهشگران ضمن پذیرش نابودی بسیاری از آثار هخامنشیان در جریان حمله اسکندر و همچنین تغییر زبان و خط؛ بی اطلاعی مطلق ساسانیان را از هخامنشیان بعید می دانند.
استدلال این عده از مورخان این است که ساسانیان می توانستند از طریق کتاب های تاریخ یونانیان و رومیان و همچنین کتب دینی یهودیان و مسیحیان که در آن ها به شاهان هخامنشی بسیار اشاره شده بود، در مورد هخامنشیان اطلاعات کسب کنند. اگر نظر این دسته از محققان را بپذیریم باید به سوال جدیدتری پاسخ دهیم. چرا ساسانیان هخامنشیان را از تاریخ ملی خود حذف کردند؟
علت عدم حضور کورش بزرگ و دیگر شاهان هخامنشی در تاریخ نگاری ساسانیان به طور قطعی معلوم نیست
پاسخ به این پرسش نیز قطعی نیست اما بیشتر پژوهشگران تقدس خاندان کیانی در دین زردشتی و نیاز ساسانیان را به تقویت دین زردشتی از دلایل جایگزینی کیانیان با هخامنشیان عنوان کرده اند. در زمان ساسانیان رسمی شدن مسیحیت در امپراتوری روم باعث دردسرهای فراوانی برای دولت ایران شد، چراکه مسیحیت یک دین جهانی بود و دولت روم از این دین برای افزایش نفوذ خود استفاده می کرد.
امپراتوران مسیحی روم خود را پدران و حامیان تمامی مسیحیان جهان قلمداد می کردند. این مسیحیگرایی رومیان باعث شد تا ساسانیان به ویژه از زمان شاپور دوم ساسانی به بعد نسبت به تقویت نهاد دین زردشتی و پیند آن با سیاست حساس شوند. در همین راستا، نیاز بود تا تاریخ ملی ایران با تأکید بر مفاهیم و باورهای زردشتی نوشته شود و در این تاریخ نگاری هخامنشیان جایی نداشتند.
در کنار دو نظریۀ مربوط به نگرش ساسانیان به هخامنشیان، برخی محققان به یک دیدگاه میانه رو باورمندند که براساس آن ساسانیان نه کاملاً ناآگاه از هخامنشیان، بلکه نسبت به آن ها کم آگاه بودند. نخستین شاهان ساسانی احتمالاً هخامنشیان را دولت نیرومندی تصور می کردند که بر سراسر آسیا حکومت می کرد و سرانجام به دست اسکندر سرنگون شد. آن ها از جزئیات تاریخ هخامنشیان آگاه نبودند و به اطلاعات مربوط به هخامنشیان در منابع یونانی و رومی و یهودی هم اهمیت زیادی نمی دادند. هم زمان برجسته شدن مسیحیت در روم و لزوم تقویت نهاد دینی زردشتی باعث شد تا ساسانیان در تاریخ ملی خود کیانیانِ اوستایی را جایگزین هخامنشیان کنند.
کورش بزرگ کیسخرو شاهنامه نیست
در پایان لازم به ذکر است که عده ای از محققان برخی از شاهان کیانی شاهنامه و تاریخ ملی ایران را به شاهان هخامنشی پیوند داده اند. آن ها براساس شباهت میان برخی شاهان کیانی و تاریخ برخی شاهان هخامنشی، برخی شاهان کیانی را همان شاهان هخامنشی اما با نام های متفاوتی دانسته اند. مثلاً در مورد کورش بزرگ، برخی محققان او را با کیخسرو یکی دانسته اند.
این نظریه درست و دقیق نیست چراکه قدمت شاهانی چون کیخسرو به اوستا و پیش از کورش بزرگ و هخامنشیان می رسد. کیانیان و هخامنشیان دو خاندان جدا و متفاوت هستند.
شباهت هایی هم که میان برخی شاهان کیانی و هخامنشی وجود دارد، اغلب ریشه در برخی داستان های عامیانۀ ایرانی دارند که ردپای آن را در مورد بسیاری از دیگر شاهان هم می توان یافت. بنابراین همسان پنداری کیانیان و هخامنشیان خطاست.
منابع و مآخذ
یاکو هامین-آنتیلا، خوداینامگ، کتاب شاهان فارسی میانه، ترجمه مرتضی عرب زاده سربنانی، نشر متخصصان، تهران: 1403.
در مورد منابع مورد استفادۀ فردوسی برای سرایش شاهنامه بنگرید به مقالۀ «شاهنامه پیش از فردوسی» در جلد دوم کتاب بسیار ارزشمند بیست مقالۀ قزوینی.
در مورد چرایی و چگونگی فراموش شدن هخامنشیان در زمان ساسانیان نیز بنگرید به مقالۀ ارزشمند استاد تورج دریایی تحت عنوان زیر رجوع کنید:
On Forgetting Cyrus and Remembering the Achaemenids in Late Antique Iran
مقالۀ مزبور در کتاب زیر چاپ شده است:
Cyrus the Great, Life and Lore
Prods Oktor Skjærvø, “KAYĀNIĀN i. Kavi: Avestan kauui, Pahlavi kay,” Encyclopaedia Iranica,online edition, 2016, available at http://www.iranicaonline.org/articles/kayanian-i (accessed on 20 September 2016).
نظریه بسیار جذاب و جالبی بود
درود، سپاس از توجه شما
درود و سپاس فراوان
بنظرم ، من اینطوری فکر میکنم که: در زمان فردوسی بخاطر نبود آزادیبیان و آزادیتفکر مجبور شده که تاریخ رو به شیوهی افسانه بیان کنه .
در مورد ساسانیان هم خودشون با خودشون درگیر بودن شما فک کن یه خاندانی بینشون بیاد و ادعای خویشاوندی کنه با هخامنشیان دیگه همچی میپیچید تو هم دیگه…
این مطلب که ساسانیان از هخامنشیان اطلاعات کمی داشتن بنظرم قابل قبولتر هستش.
.
در حال حاضر هم با گذشت چندین سال از این اتفاقات ما شاهد این هستیم که نمیشه راجب یکسری موضوعات به صورت آزاد صحبت کرد!!
با گذشت چندین سال هنوز هم نقطه مشترک با نیاکانمان داریم
پاسخ ها قانع کننده نیست نویسنده مقاله فرودسی را شخص احمق یا نادانی فرض کرده است که از بی خبری هخامنشیان را در شاهنامه نیاورده است. سخن دقیق این است که به فردوسی اعتماد کنید. اگر واقعا هخامنشیان وجود داشتند باید حکیم طوس از آنها یاد می کرد. هخامنشیان بر اساس شاهنامه یک جعل دو دروغ است. اینکه ساسانیان را متهم کنید نیز از عجایب است
چرت نگو لطفا
اینهمه کتیبه وسنگ نبشته پس چی میگه ایناازکجااومدن،کدوم حکومتی اومده حکومت قبل تزخودش را مقدس بدونه….تعصب روبزارکناروباعقلت حرف بزن نه با دهنت
یعنی میگی هخامنشیان اصلا وجود نداشتند! ؟چون فردوسی ازشون یادی نکرده؟؟نظرت اینه!؟
اهل کجائی؟عربستان یا ترکستان!!حاصل تجاوز سربازان کدوم مهاجر به ایرانی؟جاکش
دوست عزیز
اینکه شاهنامه و شخص فردوسی را ناخودآگاه یا از سر ناچاری ستوده اید و به شاهنامه و فردوسی اعتماد کرده و دیگران را نیز به اعتماد کردن سفارش کرده اید ، جای خرسندیست .
اما اینکه هخامنشیان وجود نداشته اند واقعا دیگر محلی از اعراب ندارد .
غیر از آثار فیزیکی بجای مانده از حکومت هخامنشیان در ایران و سایر کشورهای منطقه یعنی سازه های عظیم سنگی و مقبره ها ، کتاب های بسیار زیادی وجود دارد که از قضا هیچکدام از نویسندگان آنها ایرانی نیستند .
مورخان بزرگ یونانی از جمله هرودوت ، گزنفون چه دلیلی دارد که بخواهند از یک حکومت موهوم و جعلی صحبت کنند ؟
کتب عهد عتیق دین یهود چه دلیلی دارد که بخواهند راجع به شاهانی که وجود نداشته اند صحبت کنند ؟
اساساً کتمان حکومت هخامنشیان مثل این است که کسی بخواهد وجود خورشید و ستارگان را کتمان کند . کسی که خواب است را میتوان بیدار کرد ، ولی کسی که خودش را به خواب زده هرگز نمیتوان بیدار کرد .
یعنی میگی هخامنشیان اصلا وجود نداشتند! ؟چون فردوسی ازشون یادی نکرده؟؟نظرت اینه!؟
درودبرشمااستاعرب زاده،اینکه ساسانیان ازهخامنشیان اطلاع نداشتن،امکان نداره،فاصله اردشیرخوره اتاپاسارگادیامحل کنونی تخت جمشیداینقدردورنبوده که اثارباقیمامده ازمقبره کوروش بزرگ یاتخت جمشیدرونبینن.امااین نظریه که اطلاع کمی ازهخامنشیان داشتن درست تربه نظرمیرسه،باتوجه به زمان طولانی که هخامتشیان تاساسانیان داشتن،خوب حدود250سال سلوکیان وحدود470سال اشکانیان،محتمل تربه نظرمیرسه،این مساله هم فراموش نشه کلی ازاثاروکتابها وکتیبه ها درحمله اعراب ازبین رفت وتخریب شدویه نیرویی تاسالها سرکاراومدکه دشمن ایران وپادشاهان ایرانی بود،حالابااین شرایط معلومه که منابع محدودتری به دست پیامبرایرانی فردوسی بزرگ رسیده.ازهمه مهمترواسه ماایرانیها اینه که مادردنیاشناسنامه داریم،تاریخ واقعی داریم.
درود بر شما
سلام وقت بخیر
سوال من اینه چه طور فردوسی بزرگ از شاهان کیانی نام برده ولی از شاهان هخامنشی نام نبرده ؟
اگه منابع اون زمان کم بوده چه طور به منابع شاهان کیانی رسید ولی به هخامنشیان و اشکانیان نرسید ؟
درود گرامی، همانظور که در مقاله گفته شده فردوسی شاهنامه را براساس منابع دوره ساسانی نوشته است و در منابع دوره ساسانی شاهان کیانی که در اوستا هم حضور دارند شناخته شده بودند
دوست عزیز
اینکه شاهنامه و شخص فردوسی را ناخودآگاه یا از سر ناچاری ستوده اید و به شاهنامه و فردوسی اعتماد کرده و دیگران را نیز به اعتماد کردن سفارش کرده اید ، جای خرسندیست .
اما اینکه هخامنشیان وجود نداشته اند واقعا دیگر محلی از اعراب ندارد .
غیر از آثار فیزیکی بجای مانده از حکومت هخامنشیان در ایران و سایر کشورهای منطقه یعنی سازه های عظیم سنگی و مقبره ها ، کتاب های بسیار زیادی وجود دارد که از قضا هیچکدام از نویسندگان آنها ایرانی نیستند .
مورخان بزرگ یونانی از جمله هرودوت ، گزنفون چه دلیلی دارد که بخواهند از یک حکومت موهوم و جعلی صحبت کنند ؟
کتب عهد عتیق دین یهود چه دلیلی دارد که بخواهند راجع به شاهانی که وجود نداشته اند صحبت کنند ؟
اساساً کتمان حکومت هخامنشیان مثل این است که کسی بخواهد وجود خورشید و ستارگان را کتمان کند . کسی که خواب است را میتوان بیدار کرد ، ولی کسی که خودش را به خواب زده هرگز نمیتوان بیدار کرد .
با درود
اسامی موسوم به هخامنشی به این دلیل در شاهنامه نیامده اند که وجود خارجی نداشته اند و در عصر قجر و رضا خان توسط گروه مانکجی هاتریا مامور کمپانی انگلیسی هندشرقی در ایران درست شده اند.
بر خلاف آنچه که رژیم آخوندی تبلیغ می کند اساسا وثاقت شاهنامه مورد تایید اندیشمندان و پژوهشگران بزرگ نیست. ملک الشعرای بهار در “فردوسی نامه” می نویسد :
“حتی یک بیت در شاهنامه نیست که مطمئن باشیم از فردوسی است و بیشتر ابیات شاهنامه در هند ساخته شده اند”.
همچنین باستانگرای معروف دکتر فریدون جنیدی در جلد نخست تصحیح پنج جلدی شاهنامه می نویسد:
” از شصت هزار بیت منسوب به فردوسی فقط پانزده هزاربیت را فردوسی سروده، بقیه جعلی هستند.”
با سپاس
درود گرامی این سحن استاد فریدون جنیدی اصلا درست نیست
از زمانی که پای انگلیسی ها به ایران باز شدحتی در زمان پادشاهان مقتدر صفوی، اکثر آثار فاخر ایران سرقت ، جعل ، ناقص یا دستخوش تغییرات زیادی شد ، اثر فاخر این نخبه ایرانی هم ممکنه ناقص باشه…